مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی علوم انسانی اسلامی جلد هفتم
الگوهای کلان تولید علوم انسانی اسلامی در بستر انقلاب اسلامی
این کتاب محصول تتبعات و تأملات حجت الاسلام والمسلمین سید مهدی موسوی در طول چند سال میباشد. در مقدمه کتاب مبنا و هدف از نگارش کتاب چنین توصیف شده است: «برای دست یابی به علوم انسانی اسلامی بنیان¬ها و الگوهای متفاوتی از سوی برخی از متفکران مسلمان ارائه شده است و هر یک به فراخور نوع رویکرد در علم شناسی و دین شناسی و متأثر از دغدغه¬ها و انگیزه¬های اجتماعی، الگویی ارائه کرده¬اند که دارای نقاط مشترک و وجوه متمایزی هستند و می¬توانند مکمل یکدیگر باشند. بدون تردید آشنایی با این دیدگاه¬ها کمک بسیاری به درک بهتر موضوع میکند. در طول یک دهه اخیر کتاب¬ها و مقالات متعددی در اطراف این موضوع نوشته شده است و مباحث گسترده¬ای در مجامع علمی و فرهنگی میان اندیشمندان مطرح شده است. اما آن¬چنان که می¬بایست این جریان در سطوح مختلف جامعه¬ی علمی، ترویج نشده است. نهضت تولید علم اگرچه نیازمند تحقیقات بنیادین و نظریه پردازیهای خرد و کلان است؛ اما نیازمند ترویج و جریان سازی علمی و فرهنگی برای ایجاد فضای گفتمانی هم هست تا در پرتو معرفی صحیح طرح، از برداشت¬های غلط کاسته شود و در میان نسل جوان حوزه و دانشگاه دغدغه آفرینی شود تا آنها نیز متکی بر اراده خود جوش و حقیقی وارد عرصه شوند. والا با نگاه دستوری، بخشنامه¬ای و مقطعی راه به جایی نمی-توان برد بلکه میبایست در کشور فضای گفتمانی ایجاد کرد و ایجاد فضای گفتمانی نیز مبتنی بر ترویج علمی این گفتمان و تولید آثار متناسب با سطوح مختلف مخاطبین از دانش آموزان، دانشجویان و طلاب جوان تا اساتید و نظریه پردازان است. نویسنده کتاب متذکر میشود که با مطالعه و گردآوری مطالبی در این راستا سعی کرده در شکلدهی به این فضای گفتمانی سهیم باشد. از نظر ایشان مخاطب اصلی این اثر، جوانان دغدغه مندی هستند که دل در گرو اعتلای ایران اسلامی داشته و سعی دارند گامهای بلندی برای سربلندی کشور، ملت و مذهب خویش بردارند. کتاب را میتوان در مقایسه با آثار مشابه قبلی از چند جهت متمایز دانست: ۱- جامعیت در پرداختن به اندیشه متفکران و صاحبنظران علوم انسانی اسلامی در مقایسه با آثار دیگران. ۲- توجه به اندیشه برخی از صاحبنظران که پیش از این کمتر به آثارشان توجه شده است مثل آیت الله عابدی شاهرودی. ۳- پرداختن نظاممند و علمی به اندیشه حضرت امام خمینی «قدس سره» و رهبر معظم انقلاب «مد ظله العالی»در خصوص علوم انسانی اسلامی، کاری که پیش از این با این انسجام و مبنا دیده نشده است. ۴- رویکرد ترویجی و بیان عام فهم موضوع از دیگر ویژگیهای کتاب است. آثار مشابه یا معمولاً با قلمی ثقیل و پیچیده نگارش شده و صرفاً برای متخصصان این حوزه قابل فهم و پیگیری است یا اینکه در شکلی شعاری و به اصطلاح ژورنالیستی ارائه شده است. کتاب سید مهدی موسوی را میتوان حد میانی این آثار دانست. نه خیلی ثقیل و به اصطلاح تخصصی است و نه وارد فضای ژورنالیستی شده است. اثر ایشان در عین حفظ ساختارها و چارچوبهای علمی و اتکا به روشهای پژوهشی مورد قبول، با قلمی روان و در حد مقدور، دور از پیچیدگیهای فنی تقریر شده است به گونهای که عموم دانشجویان و محققان علاقمند میتوانند از مطالب آن بهرهمند شوند. در مجموع میتوان این کتاب را دریچهای برای معرفی مهمترین دیدگاهها در خصوص علوم انسانی اسلامی و مقدمهای برای ورود به بحثهای پیچیدهتر و پر دامنهتر ارزیابی کرد. ۵- آنچه در این دفتر آمده تمام الگوها و نظریات بیانشده در این حوزه نیست، بلکه الگوها و نظریات دیگری نیز وجود دارد که در این مجموعه نیامده است. البته این پژوهش با هدف تحلیل و توصیف نظریه¬ها و الگوها سامان یافته است و به هیچ وجه نگاه انتقادی و تطبیقی نداشته است. این کتاب در سه بخش و چهارده فصل سامان یافته است و کوشش دارد تا علاوه بر بیان تطورات تاریخی علوم انسانی در برخی از مقاطع تمدن اسلامی و تمدن غرب، گزارشی از آراء و الگوهای سیزده نفر از اندیشمندان و متفکران مسلمان ایران و جهان اسلام را ارائه دهد که به نوعی با گفتمان انقلاب اسلامی قرابت دارند. در بخش اول از منظری خاص به تاریخ تطور علوم انسانی در تمدن اسلامی و تمدن مدرن غرب پرداخته شده است. این بخش مشتمل بر دو فصل است: فصل اول: تطورات علوم انسانی در تمدن اسلامی فصل دوم: تطورات علوم انسانی در تمدن مدرن غرب بخش دوم گزارشی از الگوهای ده تن از متفکران و اندیشمندان مسلمان داخلی در تولید علوم انسانی اسلامی تبیین شده است در این فصول سعی شده است دیدگاه یک متفکر در نظم منطقی و ساختاری تنظیم شود و چکیده و لبّ اندیشه و الگوی آنان بدون ورود به جزئیات بیان شود. فصل اول: بنیانهای تولید علوم انسانی اسلامی از منظر امام خمینی«قدس سره» فصل دوم: نقشه راه دست یابی به علوم انسانی اسلامی از منظر مقام معظم رهبری «مد ظله العالی» فصل سوم: بستر سازی فلسفی و قرآنی علامه طباطبایی جهت تولید علوم انسانی اسلامی فصل چهارم: گامهای اساسی در مسیر تولید علوم انسانی اسلامی در اندیشه شهید مطهری فصل پنجم: علوم انسانی در پرتو مکتب اسلام از منظر شهید آیت الله صدر فصل ششم: امکان علوم انسانی اسلامی در بستر حیات معقول از منظر علامه جعفری فصل هفتم: تولید علوم انسانی در پرتو نظریهی علم دینی آیت الله جوادی آملی فصل هشتم: روند اسلامی سازی علوم انسانی از منظر علامه آیت الله مصباح یزدی فصل نهم: اجتهاد عام به مثابه روش علوم انسانی اسلامی از منظر آیت الله علی عابدی شاهرودی فصل دهم: منطق تولید علوم انسانی اسلامی در نگاه حجت الاسلام حسینی شیرازی در بخش سوم که دارای دو فصل است به اندیشه و الگوی فکری دو تن از مهمترین متفکران جهان اسلام از دو کشور مختلف پرداخته شده است: فصل اول: بایستههای اسلامی سازی علوم انسانی از منظر سید محمد نقیب العطّاس فصل دوم: جغرافیای اسلامی سازی معرفت در نگرش طه جابر العلوانی
مجموعه مقالات نخستین کنگره بین المللی علوم انسانی اسلامی جلد چهارم
مجموعه مقالات نخستین همایش ملی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت جلد پنجم
مجموعه مقالات نخستین کنگره بین المللی علوم انسانی اسلامی جلد پنجم
روش شناسی علوم انسانی اسلامی
کتاب روش شناسی علوم انسانی اسلامی نوشته ی حجت الاسلام والمسلمین دکتر احمدحسین شریفی در ۶۳۳ صفحه توسط انتشارات آفتاب توسعه (ناشر مرکز پژوهش های علوم انسانی اسلامی صدرا) در بهمن ماه ۱۳۹۵ منتشر شده است. بخش ذیل از این کتاب را با هم میخوانیم.
مقدمه بحث از روش و روششناسی، یکی از پر جاذبهترین و البته پر مجادلهترین مباحث در میان عالمان علوم انسانی است. تا جایی که بعضاً دوران اخیر را دوران «نبرد روشها»[۱] نامگذاری کردهاند. در دهههای اخیر، صدها کتاب درباره روش و روششناسی نوشته شده است. تحقیقات بسیار گسترده، مفید و کارگشایی در این زمینه صورت گرفته است. با این حال، به نظر میرسد بسیاری از اندیشهها و آثار پدید آمده ابتداییترین شرایط «روش» یعنی «روشنگری»، «وضوح»، «کارآمدی» و «راهبری» را ندارند. گویا «روششناسی» نیز سرنوشت علم منطق، اصول فقه و هرمنوتیک را پیدا کرده است. فلسفه وجودی این علوم نیز این بود که به ترتیب، شیوه درستِ اندیشیدن، روش صحیحِ استنباط و کشف آموزههای دینی و روشِ فهم و تفسیر متن را نشان دهند. اما بعد از مدتی خود آنها اصالت پیدا کردند و افرادی متخصص در این علوم ابزاری شدند و آنقدر بر حواشی و شاخ و برگهای آنها افزودند که فلسفه شکلگیری آنها به فراموشی سپرده شد. «روششناسی» نیز علیرغم آنکه زمان چندانی از پیدایش آن نمیگذرد، به همین سرنوشت مبتلا شده است! افزون بر این، روششناسیهای موجود، در بسیاری از موارد فاصله زیادی با مطلوب دارند. مطلوب ما، در علوم انسانی عبارت است از «تعریف»، «توصیف»، «تبیین»، «تفسیر»، «پیشبینی»، «ارزشیابی» و «جهتدهی یا کنترل» کنشهای انسانی. اگر چنین است روش نیز باید بتواند این مطلوب و خواسته را تأمین کند و باید در خدمت تحقق این اهداف باشد. باید بتواند توصیف صحیح از ناصحیح را نشان دهد؛ در تبیین و سایر مؤلفهها نیز به همین ترتیب. سعی نویسنده در این نوشتار بر آن است که فلسفه روش و روششناسی را در نظر بگیرد و به گونهای مسیر خود را طی کند که اولاً، این نوشتار، برخوردار از ویژگی وضوح باشد و بتواند برای محققان علوم انسانی راهبری کند؛ ثانیاً، در خدمت اهداف و کارکردهای اصلی علوم انسانی باشد. یعنی راهها و روشهای اطمینانبخشی را برای دستیابی به واقعیت در هر یک از مؤلفههای علوم انسانی در اختیار قرار دهد و ثالثاً، در همه بخشها، مبانی و مقاصد و ارزشهای اسلامی را مورد توجه قرار دهد و به تعبیر دیگر، روششناسی علوم انسانی اسلامی را ارائه دهد. امید است که با توفیق الهی، در دستیابی به این اهداف موفق باشد. برخی از مخالفان علوم انسانی اسلامی، تحلیلی از اهداف و کارکردهای علوم انسانی ارائه میدهند که این علوم را محدود به رویکردها و روشهای تجربی میکند و بدین ترتیب محصول مطالعات دانشجویان رشتههای علوم انسانی حتی در اسلامیترین مراکز و مؤسسات و دانشگاهها، چیزی جز نگاه سکولاریستی و ماتریالیستی نخواهد بود! بنابراین، تا نتوانیم روشهای صحیح و واقعیتجویانه و حقیقتپژوهانهای برای توصیف، تبیین، تفسیر و سایر کارکردهای علوم انسانی ارائه دهیم، نمیتوانیم امیدی به تولید علوم انسانی اسلامی یا اسلامیسازی علوم انسانی داشته باشیم. به تعبیر دیگر، یکی از مهمترین ابعاد اسلامیسازی علوم انسانی، داشتن روشهایی است که با آنها بتوان به این مقصود دست یافت. روش، همچون راه میماند. اگر ما میخواهیم به مقصد خاصی برسیم باید راهی را برگزینیم که ما را به آن مقصد برساند و الا اگر آگاهانه یا ناآگاهانه مسیری را برگزینیم که در جهت مقصود ما نباشد، هر چه هم تلاش کنیم و هر اندازه هم در طی طریق جدیت داشته باشیم هرگز به آن مقصود نخواهیم رسید. بنابراین، یکی از مهمترین گامها در تولید علوم انسانی اسلامی برخورداری از روش اسلامی توصیف و تبیین و تفسیر و امثال آن است. روشهای سکولاریستی، محصولی جز علم سکولار پدید نمیآورند؛ همانطور که از روشهای ماتریالیستی نمیتوان انتظاری جز تولید علوم ماتریالیستی داشت. به همین ترتیب، اگر در جستجوی علوم انسانی اسلامی هستیم، باید در همه مراحل علوم انسانی از روشهای هماهنگ با اندیشه و فکر اسلامی استفاده کنیم. ارائه روششناسی اسلامی تعریف، توصیف، تبیین، تفسیر، پیشبینی، ارزشیابی و کنترل، رسالتی است که نوشتار حاضر بر عهده گرفته است. بدون طی این مرحله، نمیتوان به نظریهپردازی اسلامی در علوم انسانی امیدوار بود. همانطور که در ادامه خواهیم گفت، این کتاب هرگز به دنبال روش نظریهپردازی اسلامی در علوم انسانی نیست؛ بلکه رسالت آن تبیین روششناسی علوم انسانی اسلامی است. یعنی میخواهد بر اساس اندیشه و فکر اسلامی، معیارها و ضوابط روششناختی تعریف، توصیف، تبیین، تفسیر و سایر کارکردهای علوم انسانی را تشریح کند. نظریهپردازی، روش و ساز و کار ویژهای میخواهد که انشاءالله در کتابی دیگر به آن خواهیم پرداخت. ساختار کلی کتاب این کتاب در یک مقدمه و چهارده فصل تدوین یافته است. منطق فصلبندی این کتاب را میتوان در تعریف نگارنده از علوم انسانی جستجو کرد. توضیح آنکه از نگاه نگارنده، علوم انسانی علومیاند که به «بررسی کنشهای انسانی انسان» میپردازند. اما این تعریف، مجمل و تا اندازهای ناگویا است. توجه به کارکردهای علوم انسانی و انواع تحلیلهایی که درباره کنشهای انسانی انجام میدهند، فهم دقیقتری از علوم انسانی و به تبع علوم انسانی اسلامی و در نتیجه روششناسی علوم انسانی اسلامی برای ما به ارمغان میآورد. در مجموع میتوان گفت در همه علوم انسانی، هفت کار درباره کنشهای انسانی انسان صورت میگیرد: تعریف، توصیف، تبیین، تفسیر، پیشبینی، ارزشیابی و کنترل یا جهتدهی. فصل اول این کتاب همچون هر کتاب منضبط و ساختارمندی، به تحلیل مفاهیم کلیدی و ذکر کلیاتِ دخیل در مباحث اصلی کتاب میپردازد. در این فصل، ضمن ارائه تعریفی روشن از مفاهیمی همچون روش و روششناسی و معرفی علوم همگن و مرتبط با روششناسی، مراد نویسنده از علوم انسانی و علوم انسانی اسلامی تشریح شده است و در ادامه، رویکردهای سه گانه کمّی، کیفی و ترکیبی در گردآوری دادهها به اختصار بیان شدهاند و همچنین رویکرد منتخب نویسنده در روش داوری در علوم انسانی به طور شفاف بیان شده است. اما با توجه به تفاوت ماهوی کارکردهای هفتگانه علوم انسانی، طبیعتاً هر کدام از آنها از روش خاصی تبعیت میکنند. به تعبیر دیگر، تعریف برای پاسخ دادن به سؤال از چیستی است و این نوع سؤال، روش خاصی برای پاسخگویی میطلبد؛ همانطور که توصیف برای پاسخ دادن به سؤال از چگونگی است و معلوم است که چنین سؤالی را نمیتوان با روشی که سؤال پیشین را پاسخ دادیم، تحلیل کرد؛ زیرا نوع مسأله و موضوع مورد تحقیق است که روش خود را اقتضا میکند. به همین ترتیب، تبیین برای پاسخ دادن به سؤال از چرایی ثبوتی است و تفسیر برای پاسخ دادن به سؤال از چرایی اثباتی. پیشبینی برای پاسخ دادن به سؤال از «چه خواهد شد؟» است و ارزشیابی برای پاسخ دادن به سؤال از بایستگی یا نبایستگی و شایستگی یا ناشایستگی آن کنش خاص است و کنترل برای پاسخ دادن به سؤال از «چه باید کرد؟» است. تنوع این سؤالات، روشهای متنوعی را نیز اقتضا میکند. به همین دلیل، بعد از آنکه در فصل دوم به بررسی و نقد نظریه «ضد روش»، پرداختهایم، به منظور دستیابی به اهداف اصلی این کتاب، در فصل سوم به توضیح و شرح پرسشهای پژوهشی پرداختهایم، و پس از آنکه دیدگاه منطقیان سنتی و روششناسان معاصر را در تقلیل همه پرسشهای پژوهشی ناظر به علوم انسانی به سه پرسش چیستی، چگونگی و چرایی، ناکامل و ناکافی دانستهایم، پرسشهای پژوهشی را در هفت پرسش اصلی زیر خلاصه کردهایم: ۱٫ پرسش از چیستی (ناظر به مقام تعریف)، ۲٫ پرسش از چگونگی (ناظر به مقام توصیف)، ۳٫ پرسش از چرایی (ناظر به مقام تبیین)، ۴٫ پرسش از معنایابی (ناظر به مقام تفسیر)، ۵٫ پرسش از وضعیت آینده (ناظر به مقام پیشبینی)، ۶٫ پرسش از ارزشمندی و خوبی یا بدی، (ناظر به مقام ارزشیابی) و ۷٫ پرسش از چگونگی جهتدهی و کنترل (ناظر به مقام کنترل). از فصل چهارم تا پایان کتاب، بر اساس اندیشه و مبانی فکر اسلامی، به تحلیل و تبیین روششناسی هر کدام از پرسشهای هفتگانه بالا پرداختهایم. غیر از روش کنترل و جهتدهی، که فصل مستقلی را به خود اختصاص نداده است، سایر پرسشهای تحقیق را به تفصیل در فصول مستقلی مورد بحث و بررسی قرار دادهایم. ویژگیهای کتاب یک. در این نوشتار، همچون بسیاری دیگر از آثار خود، کوشیدهام با پرهیز از طرح پیچیده مسائل به بهانه علمی و تخصصی بودن(!)، مطالب را با بیانی ساده و رسا عرضه کنم. البته هرگز نخواستهام دقّت و جامعیت را فدای سادگی و سهولت کنم. دو. تقریباً در همه مباحث و همه فصول سعی شده است دیدگاههای مهمترین و مشهورترین صاحبنظران آن عرصه مورد توجه قرار گیرد و حتی الامکان از آنها استفاده شود. البته روشن است که هر کدام از فصول این کتاب، خود میتواند به عنوان موضوعی مستقل به صورت تفصیلی مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد. و نویسنده هرگز ادعا ندارد که همه مباحث مربوط به آنها را در این کتاب ذکر کرده است! بلکه صرفاً از جهت اهداف این کتاب، مورد توجه قرار گرفتهاند و نه به صورت مستقل. سه. ویژگی دیگر نوشتار حاضر، تطبیقی بودن آن است. در همه بخشهای کتاب کوشیدهام همزمان به اندیشههای مختلف توجه کنم. به همین دلیل، در کنار تبیین اندیشه اسلامی در همه موارد به اندیشههای موجود در میان سایر اندیشمندان، به ویژه اندیشمندان معاصر غربی، نیز توجه داشتهام. چهار. برخلاف برخی از کتابها و نوشتههایی که تماماً ایدههای فیلسوفان غربی را مد نظر قرار داده و هیچ نامی از هیچ اندیشمند مسلمانی در حوزه روششناسی به میان نیاوردهاند، این نوشتار کوشیده است، بر اساس مبانی فکر اسلامی و با توجه به فلسفه و اندیشه اسلامی به تحلیل مسائل روششناسی بپردازد و اصول روششناختی علوم انسانی اسلامی را استخراج نماید. پنج. مدل روششناختی این کتاب، از هیچ نمونه دیگری تقلید و اقتباس نشده است. محصول تجربه شخصی نگارنده و مطالعات فراوان در این حوزه و تلقی خاصی است که نگارنده از کارکردهای علوم انسانی دارد. به گمان بنده، روششناسیهای موجود، نتوانستهاند هدف این دانش را تأمین کنند. زیرا هدف اصلی روششناسی، یافتن راهی برای کشف واقعیت و فهم حقیقت در مسائل مختلف علمی است. در حالی که نوشتههای موجود، چنین هدفی را تأمین نمیکنند. شش. به باور نگارنده، کسی که این کتاب را به دقت مطالعه کند و اصول و آموزههای آن را مورد توجه قرار دهد، محصول اندیشه او در همه بخشهای هفتگانه علوم انسانی، محصولی اسلامی خواهد بود. به تعبیر دیگر، این کتاب به صورت کاربردی نوشته شده است و صرفاً بحثی نظری و تئوریک نیست. به همین دلیل، کوشیدهام با تکیه بر مبانی فکر اسلامی و به صورت کاربردی و عملیاتی، ویژگیهای روششناختی همه ارکان و مؤلفههای علوم انسانی را بیان کنم. حتی به دلیل اهمیت تبیین و تفسیر در علوم انسانی اسلامی، برای توضیح ویژگیهای روششناختی هر کدام از آنها، فصلی جداگانه اختصاص دادهام: فصل هفتم به تحلیل ویژگیهای روششناختی تبیین اختصاص یافته است و فصل دوازدهم نیز به تشریح ویژگیهای روششناختی تفسیر. هفت. تمرکز این کتاب بر مسأله روششناسی علوم انسانی اسلامی بوده است؛ و نه روشهای حل مسأله یا توصیف روشهای رایج در علوم انسانی یا روش تحلیل در علوم انسانی و یا روش نظریهپردازی در علوم انسانی اسلامی. البته با فضل و توفیق الهی، در کتابی مستقل روش نظریهپردازی در علوم انسانی اسلامی را به بحث خواهم گذاشت. هشت. در همه بخشهای کتاب تلاش کردهام، از موضوع اصلی بحث خارج نشوم و از پرداختن به مسائل حاشیهای و مسائلی که نقش چندانی در مسأله اصلی این تحقیق ندارند، پرهیز کردهام. تا جایی که حتی الامکان مثالهای خود را نیز از علوم انسانی و البته از مصادیق و مسائل زنده و واقعی انتخاب کردهام. نه. از دیگر ویژگیهای این کتاب این است که تعریفی شفاف از مقولههایی مثل «توصیف»، «تبیین» و «تفسیر» ارائه کرده است. این مقولهها در روششناسی علوم انسانی هم از اهمیت بالایی برخوردارند و هم بسیار بحثبرانگیزند و هم بعضاً بسیار متشتت و متداخل به کار گرفته شدهاند. بنده کوشیدهام بر اساس منطق و مبانی فکر اسلامی، تعاریفی روشن، دقیق و غیر متداخل از این مقولهها ارائه دهم و در سراسر این نوشتار به آن تعاریف پایبند ماندهام. و آگاهان و اهل فن میدانند که ارائه تعاریفی دقیق از این مقولهها و ارائه مرزبندی شفافی از آنها میتواند خدمت بزرگی به نظریهپردازی و شفافیت اندیشهها داشته باشد. ده. نکته مهم دیگر درباره این کتاب این است که میتوان آن را به عنوان حلقهای واسط میان کتاب «مبانی علوم انسانی اسلامی» و «روش نظریهپردازی در علوم انسانی اسلامی» تلقی کرد. توضیح آنکه نویسنده پیشتر در کتاب «مبانی علوم انسانی اسلامی»، مبانی هستیشناختی، معرفتشناختی، انسانشناختی، دینشناختی و ارزششناختی علوم انسانی اسلامی را به تفصیل مورد بحث و بررسی قرار داده است. افزون بر این، در آن کتاب، بحثی تفصیلی درباره چیستی علوم انسانی و علوم انسانی اسلامی ذکر شده است. در این کتاب، در ادامه تعریف نگارنده از علوم انسانی و علوم انسانی اسلامی و همچنین تحلیلی که از مبانی علوم انسانی اسلامی ارائه دادهام، بر روششناسی کارکردهای مختلف علوم انسانی، بر اساس مبانی اسلامی متمرکز شدهام. یعنی کوشیدهام با تکیه بر فکر و اندیشه اسلامی، روشی معقول برای هر یک از تعریف، توصیف، تبیین، تفسیر، پیشبینی، ارزشیابی و کنترل کنشهای انسانی ارائه دهم. انشاءالله در مرحله سوم باید با تکیه بر آن مبانی و این اصول روششناختی، «روش نظریهپردازی در علوم انسانی اسلامی» را مورد تحلیل قرار دهم. به همین دلیل، برای فهم درست کتاب حاضر، مطالعه کتاب مبانی علوم انسانی اسلامی لازم است. بدون مطالعه دقیق آن کتاب، نمیتوان بهره کافی را از این نوشتار برد.
مبانی علوم انسانی اسلامی
مقدمه جریان فعال در تحول علومانسانی با رویکرد اسلامی جریانی است نوپا که عناصر اصلی این ارگانیسم زنده و پویا دائماً در حال رشد و بالندگی است. این نوپایی در بخشهای مختلف ظهور مییابد منجمله در نیل به تعریفی روشن، مستدل و قابل دفاع از علوم انسانی اسلامی مبتنی بر مبانی متقن دین مبین اسلام. به هرحال گروههای مختلفی با سطوح فکری و عقیدتی متنوع مشتاق حرکت در این مسیرند و این گروهها از جهات مختلف تفاوتهای نگرشی و روشی دارند؛ از قبیل تفاوت در تعریف علوم انسانی اسلامی. البته تمام این گروهها در یکچیز متفقاند و آن ضرورت تغییر در ریل علوم انسانی مرسوم و وجوب ریلگذاری بر مبنای اسلام. یک واقعیت را نادیده نباید گرفت و آنهم غلبه کمی مدافعان علوم سکولار حتی در دانشگاهها و مراکز ایران اسلامی است؛ و جریان مدافع علم اسلامی ولو اینکه بسیار انگیزهمندتر و پرهیجانتر در این مسیر حرکت میکند اما دارای عِدّه و عُدّهی کمتری است و در این مسیر پرتلاطم و پر معارض لازم است بر انسجام و اتحاد نظری و عملی تأکید بیشتری شود. حجت الاسلام والمسلمین دکتر احمدحسین شریفی هم اکنون به عنوان دانشیار گروه فلسفه در مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) مشغول خدمت است و به جد میتوان ایشان را یکی از نویسندگان موفق در عرصه علوم انسانی اسلامی برشمرد. از مهمترین آثار وی در این زمینه میتوان به «سبک زندگی اسلامی ایرانی» چاپ مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامی صدرا، «اصول و مبانی عرفان عملی در اسلام» چاپ انتشارات سمت و انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی و «خوب چیست؟ بد کدام است؟» چاپ مؤسسهی آموزشی و پژوهشی امام خمینی اشاره کرد. کتاب «مبانی علوم انسانی اسلامی» در واقع نقطهی عطف کار ایشان در زمینهی علوم انسانی اسلامی است که تلاش میکند تا با تأمین مبنای نظری علوم انسانی اسلامی، ضرورت و نظرات موافق و مخالف را در 9 فصل به تصویر بکشد.
مسئله اصلی کتاب کتاب در جستجوی پاسخ دادن به سؤالاتی از این قبیل است که علوم انسانی چه نوع علومیاند؟ چه تفاوتها و تمایزهایی با علوم غیرانسانی دارند؟ هدف یا اهداف علوم انسانی چیست؟ علوم انسانیِ اسلامی به چه معنی است؟ آیا قید «اسلامی» در این ترکیب، احترازی است یا توضیحی؟ روش تحقیق در علوم انسانی اسلامی به چه صورت است؟ روش تحلیل و داوری نظریهها در علوم انسانی چگونه است؟ آیا منحصر دانستن روششناسی علوم انسانی در روش تجربی موجه است؟ آیا استناد به متون دینی در تحلیل کنشهای انسانی، علم تولیدی ما را امری اختصاصی و درون دینی نمیکند؟ چگونه میتوان درستی نظریهی خود را برای کسانی که همکیش و هم آیین ما نیستند، تبیین کرد؟ ارزشها چه نقشی در علومانسانی دارند؟ آیا پذیرش تأثیر ارزش در دانش، مستلزم از دست دادن عینیت و بیطرفی علمی نیست؟ چگونه میتوان از علوم انسانی اسلامی سخن گفت و درعینحال ویژگیهای عینیت، بیطرفی، آزاداندیشی و واقعگرایی علمی را تأمین کرد؟ دلایل مخالفان علمدینی و علوم انسانیِ اسلامی بهطور خاص، چیست؟ از چه قوت و اعتباری برخوردارند؟ که کتاب در ادامه به یک یک سؤالات وابی در خور ارائه میکند.
ساختار کلی کتاب برای ارائه پاسخهایی روشن و منطقی به این نوع پرسشها، محتوای کتاب در ۹ فصل دستهبندیشده است: فصل اول، به تبیین مباحث کلی و مقدماتی اختصاصیافته است. در این فصل ضمن اشارهای کوتاه به مباحثی دربارهی تاریخچهی علومانسانی و ایدهی علوم انسانی اسلامی، نکتههای نسبتاً مفصلی دربارهی اهمیت و ضرورت پرداختن به این بحث بیان شده است. بدین ترتیب، غیرمستقیم سخن برخی از مخالفان این ایده، که مدعی غیرضروری بودن طرح این مسئله هستند، نقد و رد شده است. فصل دوم به بحث از چیستی علومانسانی اختصاص یافته است. نویسنده در این بخش بیان میدارد که علیرغم گسترش علومانسانی در همهی دنیا، بسیاری از دانشجویان و حتی فارغالتحصیلان رشتههای مختلف علومانسانی، تعریفی روشنی از این حوزهی معرفتی ندارند. از طرفی هرگونه حرکتی در جهت ایجاد تحوّل در علومانسانی یا اسلامیسازی آن و یا تولید علوم انسانیِ اسلامی نیز بسته به داشتن درکی روشن از دانش، روششناسی، هدف و غرض این علوم است. در این فصل، ضمن اشاره به اختلافهای فراوان در تعریف علومانسانی و توجه دادن به ابعاد توصیفی و تجویزی این علوم، تلاش شده با ذکر ویژگیهایی برای موضوع مورد مطالعهی علومانسانی، تعریفی شفاف و کارآمد ارائه شود. فصل سوم اختصاص به معناشناسی «علوم انسانیِ اسلامی» دارد. در این فصل، ابتدا تفاوتهای چهار اصطلاح «تحول علومانسانی»، «بومیسازی علومانسانی»، «اسلامیسازی علومانسانی» و «علومانسانی اسلامی» یبان شده و سپس گزارشی اجمالی از یازده تعریف مطرحشده برای علمدینی و علوم انسانی اسلامی ارائه میگردد و در نهایت نویسنده معنای مد نظر خود را تبیین و تفسیر مینماید. نویسنده در فصل چهارم به معرفی و تبیین چند دیدگاه مهم در حوزهی علوم انسانی اسلامی میپردازد. در این فصل ضمن اشاره به انواع دیدگاهها و دستهبندیهای مختلفی که از دیدگاههای مطرحشده دربارهی ایدهی علمدینی ارائه شده، دیدگاه دو تن از موافقان این ایده نیز به اختصار گزارش شده است. فصل پنجم به مبانی فلسفی علوم انسانی اسلامی پرداخته و در ذیل هرکدام از مبانی پنجگانهی «معرفتشناختی»، «هستیشناختی»، «دینشناختی»، «انسانشناختی» و «ارزششناختی»؛ به اموری اشاره شده است که تأثیری مستقیم در نوع نگاه دانشپژوهان و محققان به علومانسانی دارد و زیرساخت و بنیان علوم انسانی اسلامی را شکل میدهند. البته در این فصل، حتیالامکان، از توضیح، تحلیل و تعلیل مبانی، صرف نظر شده و خوانندگان به منابع تفصیلیتر دربارهی هرکدام از آن مبانی ارجاع داده شدهاند. فصل ششم، نویسنده ابتدا ضمن بیان اهمیت مسئلهی روش در تمایز علوم، به تأثیرپذیری روش تحقیق از دیدگاههای معرفتشناسانهی محققان میپردازد و سپس به معرفی نظریهی «وحدت روش علمی» و نقد و بررسی ادلهی قائلین این دیدگاه پرداخته و در ادامهی نظریهی «تکثر روشی علومانسانی» را توضیح و دیدگاه اسلامی در این موضوع را تبیین مینماید. فصل هفتم به تحلیل نقش نظام ارزشی در علومانسانی میپردازد. در این فصل ضمن نقد و رد دیدگاههایی که مدعی عدم تأثیر ارزشها در علومانسانی هستند، نظریهی «تأثیرپذیری علومانسانی از نظام ارزشی» محققان، به تفصیل تبیین شده است. بدین منظور، تأثیر ارزشها در مراحل مختلف تولید علم، اعم از مرحلهی انتخاب موضوع و مسئلهی تحقیق، انتخاب هدف و غایت تحقیق، روند تحقیق و نهایتاً در مرحلهی نتیجهگیری و کاربرد تحقیق مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. فصل هشتم با عنوان «علوم انسانی اسلامی، واقعبینی و آزاداندیشی علمی» نگارنده به دنبال آن است که نشان دهد ایدهی علوم انسانی اسلامی نه تنها منافاتی با واقعبینی و آزاداندیشی علمی ندارد بلکه بدون پذیرش آن نمیتوان از بیطرفی علمی، حقیقتپژوهی و آزاداندیشی سخن گفت. در این فصل با تحلیل برخی از فضایل و رذایل اخلاقی در عرصهی پژوهش، معلوم شده است که فقط در سایهی پایبندی به اخلاق و ارزشهای اسلامی و الهی است که میتوان واقعبینی علمی و آزاداندیشی را تأمین کرد. و نهایتاً در فصل نهم هشت دلیل از مهمترین ادلهی مخالفان علوم انسانی اسلامی موردبررسی و نقد قرار گرفته است.
ویژگیهای این کتاب 1. تاکنون اندیشمندان و نویسندگان جهان اسلام کتابهای فراوانی دربارهی علمدینی و اسلامیسازی علومانسانی تدوین کردهاند. با وجود این، رویکرد عمدهی آنان معرفی دیدگاهها و احیاناً نقد و بررسی بوده است؛ اما این کتاب سعی کرده ضمن توجه به دیدگاههای موجود ابعاد مختلف علومانسانی را مورد توجه قرار داده و اسلامی بودن علومانسانی را در هرکدام از آنها تشریح و تحلیل کند. به همین دلیل مسائلی چون موضوع، روش، هدف، مبانی، کارکردها و ویژگیهای علوم انسانی اسلامی در مقایسه با علومانسانی غیر اسلامی مورد بحث و تحلیل قرار گرفته است. 2. بیشتر کتابهایی که تاکنون در حوزهی علمدینی نوشته شده است، متمرکز بر اسلامیسازی علومطبیعی بودهاند و به صورت گذرا و ضمنی به مبحث علومانسانی پرداختهاند؛ اما کتاب حاضر اختصاص به بحث علومانسانیِ اسلامی دارد و سعی کرده است همهی مباحث خود را در همین موضوع متمرکز کند و نفیاً یا اثباتاً از ورود به بحث علوم طبیعی اسلامی خودداری کند. 3. این کتاب به عنوان کتابی درسی در زمینهی فلسفهی علوم انسانی اسلامی نوشته شده است و به همین دلیل سعی شده برخی از ویژگیهای شکلی کتاب درسی در آن رعایت شود. به عنوان مثال، در پایان هر فصل هم خلاصه فصل ذکر شده و هم پرسشهایی ناظر به محتوای فصل و هم موضوعاتی برای تحقیق و پژوهش بیشتر محققان و خوانندگان معرفی گردیده است. 4. با توجه به گستردگی مباحث و موضوعات مربوط به علوم انسانی اسلامی و محدودیت کتاب حاضر سعی شده برخی از مباحث یا دیدگاههای مهم در این موضوع در پایان هر فصل و ذیل عنوان «برای پژوهش بیشتر» ذکر شود. تأمل و دقت در این مسائل و مباحث و تحقیق دربارهی آنها میتواند حوزهی اطلاعات و دانش خوانندگان این کتاب را گستردهتر و عمیقتر کند. 5. این کتاب بهجای نظریهمحوری یا مکتبمحوری، اغلب مباحث خود را به صورت مسألهمحور و با نگاهی جامع به مسائل مورد بحث، دنبال کرده است. روشن است که پژوهشهای مسألهمحور نه تنها دشوارترند بلکه اقتضائاتی دارند که بیتوجهی به آنها موجب ناکارآمدی تحقیق خواهد شد. به عنوان مثال، در پژوهشهای مسألهمحور منابع مختلف و دیدگاههای متفاوت باید دیده شوند و صرفاً پاسخها و مسائل ناظر به مسئله مورد نظر انتخاب شود. 6. در این کتاب سعی شده از پراکندهگویی و پرگویی پرهیز و با توجه به مخاطبان ویژه این کتاب، مباحث به صورت کوتاه و گویا بیان و از شرح و تفصیل نظریهها و دیدگاهها و مباحث مطرح شده خودداری شود. کتاب «مبانی علوم انسانی اسلامی» دارای ۶۲۴ صفحه و در قطع رقعی توسط انتشارات آفتاب توسعه (ناشر آثار مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامی صدرا) در زمستان 1393 منتشر شده است.