وزن | 363 g |
---|
واقعیت و روش تبیین کنش انسانی در چهارچوب فلسفه اسلامی
تومان40,000 تومان30,000
کتاب «واقعیت و روش تبیین کنش انسانی در چهارچوب فلسفه اسلامی» نوشتهی دکتر عطاءالله رفیعی آتانی توسط انتشارات آفتاب توسعه (ناشر اختصاصی مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامی صدرا) در ۳۲۸ صفحه منتشر شد.
دکتر عطاءالله رفیعی آتانی عضو هیئت علمی دانشکده مهندسی پیشرفت دانشگاه علم و صنعت، رئیس دبیرخانه دائمی کنگره بینالمللی علوم انسانی اسلامی و دبیر علمی چهارمین کنگره است. در مقدمه این کتاب آمده است:
در فضای گفتمانی «عقلانیت نوین اسلامی» که برآمده از اقتضائات و نیازهای انقلاب اسلامی است، از یکسو ضرورت تداوم فلسفهی اسلامی در عرصههای اجتماعی و از سوی دیگر ضرورت بازخوانی انتقادی علوم و امور مختلف (از قبیل حکومت، خانواده، هنر و…) از منظر مبانی فلسفی، بهشدت مطرح بوده و هست. گویی این دو ضرورت باید دو روی یک سکه قلمداد شوند. متن پیشرو، حاصل تلاشی است که نگارنده برای پاسخ توأمان به این دو ضرورت، انجام داده است. در پی تلاشهایی که برای تأملات فلسفی در قلمرو علوم انسانی ـ و البته علم اقتصاد به دلیل رشتهی تخصصیام ـ داشتهام، جهان جدیدی در پیش روی ذهن و زبانم گشوده شد. با زندگی در فضای فلسفهی اسلامی ناظر به ضرورت مذکور دریافتم که نامهربانیهای بسیاری، با دلایل و انگیزههای مختلف، صخره عظیم عقلانیت اسلامی که محصول یک انباشت تکاملی تاریخی بوده را از جغرافیای اتکاء نظام جمهوری اسلامی تا حدود زیادی خارج کرده است. برخی آن را یونانی الاصل و برخی عقیم، برخی دیگر، رقیب معارف منصوص دینی و برخی آن را «تاریخ گذشته» قلمداد میکنند و برآنند که بدون اتکاء به آن فلسفه تولید کنند و بعضی دیگر تلاش میکنند تا آن را فقط برای تبیین الهیات و کلام مصطلح بکار گیرند، بخش عمده باورمندان به مبناگروی در علوم و امور مختلف نیز برآنند که میراث فلسفه اسلامی برای انجام چنین وظیفهای ناتوان است و باید دست به کار تولید فلسفهای دیگر شد (یکی از نقدهای اساسی که نگارنده همواره به پژوهشگران این عرصه داشته آن است که خود تلاش میکنند تا بدون اتکاء جدی به فلسفهی اسلامی در این حوزههای نوپدید با تولید فلسفهای جدید! نظریهپرداری کنند) و… نگارنده به هدف حل مسئله علوم انسانی در ایران خود را به دریای مواج و گهربار فلسفه اسلامی سپرد و دریافت که گوئی اساساً فلسفه اسلامی، فلسفه علوم انسانی، فلسفه تحول و… بوده است. مگر نه آنکه صورت اخیر و کاملتر فلسفه اسلامی ـ حکمت صدرائی ـ بر مدار صیرورت وجودی انسان تولید و تنظیم شده است؟ و بالاتر از آن بر این باورم که فلسفه اسلامی به ویژه حکمت صدرائی از آن رو که محصول سازگار همه منابع معتبر شناخت از نظر اسلام است که در پاسخ به پرسشهای فلسفی و در نتیجه بنیادی برای سایر علوم سامان یافته، دقیقاً فلسفه فقه نیز خواهد بود و بر همین اساس است که نظام جامع، واحد و سازگار عقلانیت اسلامی شکل میگیرد، نظامی که با تداوم اجتماعی در روزگار ما و به اقتضاء نیازهای انقلاب اسلامی به تولید عقلانیت نوینی منجر خواهد شد و نیز بر این باورم حال که در قلمرو علوم و امور مختلف بدون پاسخ به پرسشهای فلسفی نمیتوان گامهای بعدی را برداشت، تولید مبانی فلسفی هم وزن میراث فلسفی موجود، عمری به درازای شکلگیری و تکامل فلسفه اسلامی نیاز دارد. البته این باور اساسی به معنای آن نیست که روند تکاملی نظریهپردازی در فلسفه اسلامی و نیز نقد آن باید متوقف شود، پیداست که اگر گذشتگان ما چنین میاندیشیدند ما اکنون چنین دستاورد فاخری را شاهد نبودیم… آنچه که در پیش روی شماست ویراست نخست فلسفه علوم انسانی در چارچوب فلسفه اسلامی است (متنی که سعی شده پر استناد به میراث فلسفه اسلامی ـ حتی به نحو نامتعارفی حاوی نقل قولهای مستقیم متعددی ـ باشد، تا براستی به معنای تداوم فلسفه اسلامی باشد). در گام بعدی این متن هم به لحاظ کمیت و هم کیفیت ارتقاء پیدا خواهد کرد و به یاری خدای بزرگ با عنوان فلسفه علوم انسانی اسلامی منتشر خواهد شد.
این کتاب دارای چهار فصل اساسی است: فصل نخست به معرفی روش تولید فلسفه علوم انسانی مبتنی بر فلسفه اسلامی اختصاص دارد. در فصل دوم با این مبنا که موضوع محوری علوم انسانی، کنش انسانی است، به نحو کاملی واقعیت نحوه شکلگیری کنش انسانی در چهارچوب فلسفه اسلامی توضیح داده شده است. در فصل سوم و چهارم به ترتیب گزارههای هستیشناسانه و روششناسانهی برآمده از تبیین انجام گرفته در فصل پیشین، فهرست شدهاند. گزارههائی که نقش فروض بنیادین را برای نظریات علوم انسانی ایفاء میکنند. بنابراین، منطقاً باید مبتنی بر یافتههای این پژوهش، نظریهی اقتصاد اسلامی و نظریه سیاست اسلامی و نظریه مدیریت اسلامی و… ارائه شوند، که البته به شرط تداوم حیات و امداد الهی و اولیا کرامش، در آینده تقدیم خواهد شد.
این متن از روزنخست تولدش تاکنون در چهار چوب درس فلسفه مدیریت در دوره دکترای مدیریت دانشگاه علامه طباطبایی و دانشگاه علم و صنعت و نیز درس فلسفه علم دورهی دکترای سیاستگذاری و فناوری در دانشگاه علم و صنعت و نیز درس توسعه در دورهی دکترای مدیریت تکنولوژی دانشگاه علم و صنعت و دانشگاه بین المللی المصطفی (ص) و نیز سالیانی در جمع برخی از طلاب و فضلای جوان حوزه علمیه قم و … در کنار منابع دیگر مورد بحث و گفتوگوی درسی و تدریس قرار گرفته است.
شنیدن، نقد کردن و پرس و جو کردن دانشجویان و طلاب در این دورهها بر پختگی متن افزود. از این بابت بسیار مدیون آنها هستم، البته اگرخلاف عرف نبود از تک تک آنها در این مقدمهی مختصر نام میبردم. در پایان وظیفه خودم میدانم تا از همکاران توانمند و دلسوزم در مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامی صدرا به ویژه رئیس محترم مرکز و دبیرخانه کنگره بینالمللی علوم انسانی اسلامی به خاطر همه همراهیهایشان در به ثمر رسیدن این اثر، سپاسگزاری نمایم.
پیداست که تکمیل و تکامل متن پیشرو به دلایل مختلف از جمله بضاعت نگارنده و نیز اهمیت موضوع به شدت به اصلاحات و انتقادات پیشنهادی و راهنماییهای خوانندگان اندیشمند وابسته است. سخت چشم در راهم …
و من الله التوفیق
رمضان ۱۴۳۸ ق
خرداد ۱۳۹۶ ش
عطاا…رفیعی آتانی
موجود در انبار
.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه(نظر) ارسال کنند.
محصولات مرتبط
آیت حق؛ تحلیل و بررسی تشییع تاریخی سپهبـد شهیـد حـاج قاســم سلیمـانی

منشور فرهنگی انقلاب اسلامی به ضمیمه تبیین مفاهیم اساسی
درسنامه اقتصاد مقاومتی

جامعه شناسی ۲۲ خرداد؛ دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در آینه واقعیت

ابن خلدون

اینترنت و هویت ملی دینی ایرانیان

نظریهپردازی اسلامی در علوم انسانی
نویسنده: حجتالاسلام والمسلمین دکتر احمدحسین شریفی
کتاب روش نظریهپردازی اسلامی در علوم انسانی نوشتۀ حجتالاسلام والمسلمین دکتر احمدحسین شریفی، عضو هیئت علمی مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) پس از انتشار دو کتاب موفقِ مبانی علوم انسانی اسلامی و روششناسی علوم انسانی اسلامی به همت مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامی صدرا منتشر شد. با انتشار این کتاب سهگانۀ دکتر شریفی در حوزۀ فلسفه علوم انسانی اسلامی تکمیل میشود که منبع بسیار خوبی برای تدریس و پژوهش محققان این حوزه است.
در مقدمۀ کتاب بهخوبی دربارۀ اهمیت نظریهپردازی بهعنوان قلۀ فعالیتهای علمی توضیح داده شده است. صعود به این قله هرچند آرمان برنامههای آموزشی و پژوهشی و از مهمترین آمال محققان و اندیشمندان است، توانمندیهای علمی و مهارتی فراوان، ویژگیهای اخلاقی و شخصیتی متمایز و شرایط اجتماعی خاصی را میطلبد. به همین دلیل، در طول تاریخ علمی بشر، صعودیافتگان به این قله اندکشمارند؛ درعینحال، بسیاری از اندیشمندان بهدرستی بر این باورند که در این میان نقش اصلی و بیبدیل در وصول به این قله بر عهدۀ «روش» است. روشی که با عمل به آن بتوان از پیچ و خمها و پستی و بلندیهای موجود در مسیر صعود به این قلۀ مرتفع به سلامت عبور کرد. نقشآفرینی روش در این مسیر بهگونهای است که حتی اگر تواناییها و استعدادهای شخصی و امکانات و شرایط محیطی و اجتماعی همگی فراهم باشند، ولی روشی مطمئن برای وصول به این هدف در اختیار نباشد، احتمال صعود به قله نزدیک به صفر است.
تحقیق بدون روش نهتنها بیفایده، که گمراهکننده است. انسان لنگی که در مسیر صحیح حرکت میکند زودتر از دوندۀ چالاکی که در مسیر انحرافی میرود، به مقصد میرسد. کسی که در مسیر انحرافی پیش میرود، هر اندازه تندتر برود به همان اندازه هم در مسیر اشتباه، جلوتر میرود. اگر روش درست در تحقیق علمی بهکار گرفته شود، تأثیر استعدادهای شخصی بسیار ناچیز خواهد بود. فیلسوف عقلگرای فرانسوی، رنه دکارت (۱۶۵۰-۱۵۹۶) کتاب گفتار در روش درست راهبردن عقل و طلب حقیقت در علوم را با چنین جملاتی آغاز میکند: «میان مردم عقل از هر چیز بهتر تقسیم شده است. چه، هرکس بهرۀ خود را از آن، چنان تمام میداند و حتی مردمانی که در هر چیز دیگر بسیار دیرپسندند، از عقل بیش از آنکه دارند آرزو نمیکنند. گمان نمیرود همه در این راه کج رفته باشند، بلکه باید آن را دلیل بر قوۀ درستِ حکمکردن و تمیزِ خطا از صواب دانست، یعنی خرد یا عقل، طبعاً در همه یکسان است. اختلاف آرا از این نیست که بعضی بیش از دیگران عقل دارند، بلکه از آن است که فکر خود را به روشهای مختلف بهکار میبرند. … چه ذهن نیکو داشتن کافی نیست، بلکه اصل آن است که ذهن را درست بهکار برند».[۱]
بدون آنکه بخواهیم صحت و سقم سخنان دکارت را دربارۀ تساوی آدمیان در بهرهمندی از عقل و خرد قضاوت کنیم، این حقیقتی انکارناپذیر است که بسیاری از موفقیتها و شکستهای علمی، نه معلول کم و زیاد بودن دانش یا بهرهمندی بیشتر یا کمتر از عقلانیت؛ که معلول و محصول استفادۀ درست یا نادرست از روش یا مهارتِ بهکارگیری روشهای درست علمی بوده است. بیثمری و بیهودگی دانش گذشتگان در بخشهایی از طبیعتشناسی، معلول روشهای نادرستی بود که برای حل این مسائل انتخاب کرده بودند. آنان بهجای آنکه به مطالعۀ عینی، تجربی و مشاهدهای طبیعت بپردازند در گوشهای از اتاق خود مینشستند و با تأملات عقلی و محاسبات برهانی میخواستند تعداد افلاک و یا علل و عوامل خسوف و کسوف را کشف کنند! عدم موفقیت آنان، نه معلول کمکاری و نه معلول کماستعدادیشان بود؛ بلکه تنها معلول و محصول روش نادرستی بود که در مطالعۀ چنان مسائلی بهکار میگرفتند.
هرچند دربارۀ ابعاد مختلفی از روش مثل روشهای گردآوری، روش داوری، روش نقد و امثال آن مکتوبات فراوانی داریم، دربارۀ روش نوآوری و نظریهپردازی، کتابها و مقالات اندکشماری در اختیار است. وقتی به عرصۀ علوم انسانی اسلامی وارد میشویم و یا روش نظریهپردازی اسلامی در علوم انسانی را جویا میشویم بیشتر فقر و فقدان منابع معتبر و مفید را احساس میکنیم و دانشجویان و محققان علوم انسانی اسلامی همواره روشی را مطالبه داشتند که بتوان با آن نظریۀ اسلامی را در مسائل علوم انسانی بهدست آورد. بهراستی چگونه و از چه راهی میتوانیم ازنظر علمی مطمئن شویم نظریهای را که به اسلام نسبت میدهیم واقعاً نظریۀ اسلامی است؟ به تعبیر دیگر، آیا راهی مطمئن برای کشف نظریۀ اسلامی در مسائل علوم انسانی وجود دارد یا نه؟ اگر هست، مراحل و مسیر آن به چه صورت است؟
نویسندۀ ارجمند کتاب، پیش از این در کتابهای مبانی علوم انسانی اسلامی و روششناسی علوم انسانی اسلامی بنیانهای اصلی ارائۀ مدلی جدید برای نظریهپردازی اسلامی در علوم انسانی را فراهم کرده است. باجود استقلالی که آن دو کتاب داشته و دارند، به یک معنا مقدمات علمی ورود به این موضوع را نیز فراهم میکنند.
در فصل نخست کتاب توضیحاتی دربارۀ چیستی نظریهپردازی و اهمیت و ضرورت آن ارائه شده و با نیمنگاهی به تعاریف بسیار فراوانی که برای «نظریه» مطرح شده است، سعی شده مقصود از نظریه و نظریهپردازی مشخص شود. به اعتقاد نگارنده نظریه در علوم انسانی عبارت است از گزاره یا گزارههایی کلی و تعمیمپذیر که به توصیف، تفسیر، تبیین، پیشبینی، ارزشیابی یا کنترل مسئلهای از مسائل انسانی میپردازد. البته این گزارۀ کلی و تعمیمپذیر باید ویژگیهایی داشته باشد که در متن کتاب به تفصیل توضیح داده شدهاند.
در سه فصل بعدی بهترتیب سه مدل مشهور و تأثیرگذار در حوزۀ نظریهپردازی بررسی و تحلیل شده است: مدل توماس اسپریگنز که به «نظریۀ بحران» شهرت یافته است، مدل آنسلم استراوس و جولیت کوربین که با عنوان مدل «نظریهپردازی دادهبنیاد» شناخته میشود و مدل شهید سید محمدباقر صدر که با عنوان «روش نظریهپردازی واقعگرایانه» نامگذاری شده است.
به اذعان نویسنده، دلیل انتخاب این سه مدل اولاً، ارزشمندی آنها و قوت و استحکامی است که در آنها مشاهده میشود؛ ثانیاً، تأثیرگذاری آنها و شکلگیری دهها تحقیق علمی با استناد به این مدلها بوده است؛ و ثالثاً، اعتقادی که در میان تعداد زیادی از نویسندگان اسلامی گسترش یافته است مبنیبر اینکه طیکردن جادۀ پژوهش براساس این الگوها میتواند ما را به نظریۀ اسلامی و تولید علم دینی برساند! در بررسی این سه مدل ضمن تأکید بر نقاط قوت هریک از آنها، ضعفها و نقصهای آنها را نیز گوشزد کرده و هیچکدام روشهایی مطمئن برای اکتشاف نظریۀ اسلامی قلمداد نشدهاند و البته در فصل پایانی با بهرهگیری از نقاط قوت هرکدام از این روشها، تلاش شده درصورت امکان روشی کاملتر و بینقصتر برای اکتشاف نظریۀ اسلامی در علوم انسانی ارائه شود.
فصل پنجم به تشریح و تحلیل عوامل زمینهای نظریهپردازی (اعم از عوامل ساختاری، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، روانشناختی و اخلاقی) اختصاص یافته است. مبتنیبر مباحث این فصل تلاش شده ثابت شود اولاً، نظریهپردازی در علوم انسانی در بسترهای خاصی شکل میگیرد و علل و عوامل فردی و اجتماعی نهتنها در تولید نظریه که در کیفیت آن نیز تأثیر میگذارند و ثانیاً، این تأثیرگذاری هرگز نباید در مقام داوری دربارۀ نظریهها نقشآفرین باشد. یک نظریۀ علمی تاحدامکان باید بتواند خود را از وابستگی به شخصیت و فرهنگ نظریهپرداز و همچنین، شرایط محیطی و اجتماعی پیدایش نظریه جدا کند. این کار را میتواند با تبعیت از ضوابط منطقی و عقلی و علمی انجام دهد. به همین ترتیب، در سنجش ارزش یک نظریه و داوری دربارۀ آن باید تعلقات فرهنگی و ارزشی را نادیده گرفت و براساس ضوابط علمی و عقلی به داوری دربارۀ درستی یا نادرستی یک نظریه یا کارآمدی و ناکارآمدی آن پرداخت.
در فصل ششم به بحث از نقش مبانی فلسفی در نظریهپردازی پرداخته شده است. مبانی فلسفی (اعم از مبانی معرفتشناختی، هستیشناختی و انسانشناختی) در ابعاد مختلف نظریهپردازی نقشآفرینی میکنند؛ اولاً، در تعیین روش گردآوری و تحلیل دادهها آثار و پیامدهای خود را نشان میدهند؛ ثانیاً، در تعیین چهارچوب مفهومی نظریه و خلق و ابداع مفاهیم جدید نقش خود را برجای مینهند؛ ثالثاً، در تعیین هدف غایی بهعنوان نقطۀ آرمانی حرکت علمی نظریهپرداز دخالت میکنند؛ و رابعاً، در شکلدهی به مؤلفههای مهم یک نظریه یعنی توصیف، تبیین، پیشبینی و کنترل هرگز نمیتوان مبانی معرفتشناختی و انسانشناختی را نادیده گرفت. افزون بر این، در این فصل نمونههایی واقعی و عینی برای نشاندادن نقشآفرینی مبانی فلسفی در نظریههای سیاسی، روانشناختی و جامعهشناختی ذکر شده است.
فصل هفتم، به بیان ویژگیهای عمومی نظریهپردازان اختصاص یافته است. در این فصل ابتدا به ویژگیهای تقریباً مشترک میان همۀ نظریهپردازان علوم انسانی پرداخته شده است. ویژگیهایی مثل گسترۀ دانش، توانمندیهای شناختی، پایبندی به مبانی نظری، تحمل ابهام و آشفتگی، تحمل بازگشت به عقب، سختکوشی، پرهیز از نگاه عجولانه و داشتن نگاه متأملانه بهعنوان ویژگیهای عمومی نظریهپردازان ذکر شده است. در ادامه نیز ویژگیهای اختصاصی نظریهپردازان دینی بیان شده است. در این راستا به اموری همچون بهرهمندی از نورانیت درونی، حقطلبی، قرآنشناسی، بهرهمندیهای اخلاقی ویژهای که با عنوان قوۀ قدسیه از آنها یاد شده است؛ در کنار داشتن مهارت لازم در ارجاع مسائل به مبانی و لزوم تمرین و ممارست در تفریع فروع پرداخته شده است.
فصل هشتم، به تبیین پیشنیازهای علمی نظریهپردازی اسلامی در دو دستۀ کلی آگاهیهای درونرشتهای و آگاهیهای اسلامی قلمرو علوم انسانی اختصاص یافته است. در بخش آگاهیهای درونرشتهای به ضرورت نظریهشناسی، آگاهی از مرزهای دانش در قلمرو موضوع مورد بحث و آگاهی از مقتضیات عصر اشاره کرده و در بخش آگاهیهای اسلامی به ضرورت آشنایی با مسائلی ازقبیل زبان اسلام، تاریخ و فرهنگ صدر اسلام، قرآن، حدیث و دانشهای حدیثی، دانشهای اسلامی ناظر به روش (منطق، اصول و معرفتشناسی) و همچنین، آشنایی با مبانی نظری اسلامی در حوزههای هستیشناسی، معرفتشناسی، انسانشناسی و ارزششناسی پرداخته شده است.
بالأخره در آخرین فصل با عنوان «روش نظریهپردازی اکتشافی» نویسنده مدل مقبول خود را برای نظریهپردازی اسلامی در علوم انسانی عرضه کرده است. بدین منظور ابتدا اشارهای به مفروضات معرفتشناختی و دینشناختی این مدل شده و سپس فرایند اکتشاف نظریۀ اسلامی در نه گام تشریح شده است. نویسنده معتقد است اگر کسی با دقت این نه گام را طی کند، تاحد معقول و مقبولی و با اطمینان خاطر عالمانهای میتواند محصول پژوهش خود را بهعنوان یک نظریۀ اسلامی عرضه کند. این نه گام عبارتاند از: «تعیین و تبیین موضوع یا مسئلۀ تحقیق»، «گردآوری پاسخهای ارائهشده به مسئلۀ تحقیق»، «تحلیل پاسخهای گردآوریشده»، «جستوجو در منابع و متون اسلامی»، «اعتبارسنجی مستندات گردآوریشده»، «فهم عمیق متون و اطلاعات گردآوریشده»، «عرضۀ محصول کار بر ضوابط اسلامی حاکم بر قلمرو مربوط»، «عرضۀ محصول گام پیشین بر قواعد اسلامی حاکم بر زیست انسانی» و بالأخره «عرضۀ نتایج گردآوریشده از مراحل پیشین بر مقاصد و غایات زیست اسلامی».
[۱]. دکارت، رنه، گفتار در روش درست راهبردن عقل و جستوجوی حقیقت در علوم، ترجمۀ محمدعلی فروغی، ضمیمۀ سیر حکمت در اروپا، ص ۶۰۱٫

نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.