وزن | 668 g |
---|
مبانی علوم انسانی اسلامی
تومان75,000 تومان56,000
مقدمه
جریان فعال در تحول علومانسانی با رویکرد اسلامی جریانی است نوپا که عناصر اصلی این ارگانیسم زنده و پویا دائماً در حال رشد و بالندگی است. این نوپایی در بخشهای مختلف ظهور مییابد منجمله در نیل به تعریفی روشن، مستدل و قابل دفاع از علوم انسانی اسلامی مبتنی بر مبانی متقن دین مبین اسلام. به هرحال گروههای مختلفی با سطوح فکری و عقیدتی متنوع مشتاق حرکت در این مسیرند و این گروهها از جهات مختلف تفاوتهای نگرشی و روشی دارند؛ از قبیل تفاوت در تعریف علوم انسانی اسلامی. البته تمام این گروهها در یکچیز متفقاند و آن ضرورت تغییر در ریل علوم انسانی مرسوم و وجوب ریلگذاری بر مبنای اسلام. یک واقعیت را نادیده نباید گرفت و آنهم غلبه کمی مدافعان علوم سکولار حتی در دانشگاهها و مراکز ایران اسلامی است؛ و جریان مدافع علم اسلامی ولو اینکه بسیار انگیزهمندتر و پرهیجانتر در این مسیر حرکت میکند اما دارای عِدّه و عُدّهی کمتری است و در این مسیر پرتلاطم و پر معارض لازم است بر انسجام و اتحاد نظری و عملی تأکید بیشتری شود.
حجت الاسلام والمسلمین دکتر احمدحسین شریفی هم اکنون به عنوان دانشیار گروه فلسفه در مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) مشغول خدمت است و به جد میتوان ایشان را یکی از نویسندگان موفق در عرصه علوم انسانی اسلامی برشمرد. از مهمترین آثار وی در این زمینه میتوان به «سبک زندگی اسلامی ایرانی» چاپ مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامی صدرا، «اصول و مبانی عرفان عملی در اسلام» چاپ انتشارات سمت و انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی و «خوب چیست؟ بد کدام است؟» چاپ مؤسسهی آموزشی و پژوهشی امام خمینی اشاره کرد. کتاب «مبانی علوم انسانی اسلامی» در واقع نقطهی عطف کار ایشان در زمینهی علوم انسانی اسلامی است که تلاش میکند تا با تأمین مبنای نظری علوم انسانی اسلامی، ضرورت و نظرات موافق و مخالف را در 9 فصل به تصویر بکشد.
مسئله اصلی کتاب
کتاب در جستجوی پاسخ دادن به سؤالاتی از این قبیل است که علوم انسانی چه نوع علومیاند؟ چه تفاوتها و تمایزهایی با علوم غیرانسانی دارند؟ هدف یا اهداف علوم انسانی چیست؟ علوم انسانیِ اسلامی به چه معنی است؟ آیا قید «اسلامی» در این ترکیب، احترازی است یا توضیحی؟ روش تحقیق در علوم انسانی اسلامی به چه صورت است؟ روش تحلیل و داوری نظریهها در علوم انسانی چگونه است؟ آیا منحصر دانستن روششناسی علوم انسانی در روش تجربی موجه است؟ آیا استناد به متون دینی در تحلیل کنشهای انسانی، علم تولیدی ما را امری اختصاصی و درون دینی نمیکند؟ چگونه میتوان درستی نظریهی خود را برای کسانی که همکیش و هم آیین ما نیستند، تبیین کرد؟ ارزشها چه نقشی در علومانسانی دارند؟ آیا پذیرش تأثیر ارزش در دانش، مستلزم از دست دادن عینیت و بیطرفی علمی نیست؟ چگونه میتوان از علوم انسانی اسلامی سخن گفت و درعینحال ویژگیهای عینیت، بیطرفی، آزاداندیشی و واقعگرایی علمی را تأمین کرد؟ دلایل مخالفان علمدینی و علوم انسانیِ اسلامی بهطور خاص، چیست؟ از چه قوت و اعتباری برخوردارند؟ که کتاب در ادامه به یک یک سؤالات وابی در خور ارائه میکند.
ساختار کلی کتاب
برای ارائه پاسخهایی روشن و منطقی به این نوع پرسشها، محتوای کتاب در ۹ فصل دستهبندیشده است: فصل اول، به تبیین مباحث کلی و مقدماتی اختصاصیافته است. در این فصل ضمن اشارهای کوتاه به مباحثی دربارهی تاریخچهی علومانسانی و ایدهی علوم انسانی اسلامی، نکتههای نسبتاً مفصلی دربارهی اهمیت و ضرورت پرداختن به این بحث بیان شده است. بدین ترتیب، غیرمستقیم سخن برخی از مخالفان این ایده، که مدعی غیرضروری بودن طرح این مسئله هستند، نقد و رد شده است.
فصل دوم به بحث از چیستی علومانسانی اختصاص یافته است. نویسنده در این بخش بیان میدارد که علیرغم گسترش علومانسانی در همهی دنیا، بسیاری از دانشجویان و حتی فارغالتحصیلان رشتههای مختلف علومانسانی، تعریفی روشنی از این حوزهی معرفتی ندارند. از طرفی هرگونه حرکتی در جهت ایجاد تحوّل در علومانسانی یا اسلامیسازی آن و یا تولید علوم انسانیِ اسلامی نیز بسته به داشتن درکی روشن از دانش، روششناسی، هدف و غرض این علوم است. در این فصل، ضمن اشاره به اختلافهای فراوان در تعریف علومانسانی و توجه دادن به ابعاد توصیفی و تجویزی این علوم، تلاش شده با ذکر ویژگیهایی برای موضوع مورد مطالعهی علومانسانی، تعریفی شفاف و کارآمد ارائه شود.
فصل سوم اختصاص به معناشناسی «علوم انسانیِ اسلامی» دارد. در این فصل، ابتدا تفاوتهای چهار اصطلاح «تحول علومانسانی»، «بومیسازی علومانسانی»، «اسلامیسازی علومانسانی» و «علومانسانی اسلامی» یبان شده و سپس گزارشی اجمالی از یازده تعریف مطرحشده برای علمدینی و علوم انسانی اسلامی ارائه میگردد و در نهایت نویسنده معنای مد نظر خود را تبیین و تفسیر مینماید.
نویسنده در فصل چهارم به معرفی و تبیین چند دیدگاه مهم در حوزهی علوم انسانی اسلامی میپردازد. در این فصل ضمن اشاره به انواع دیدگاهها و دستهبندیهای مختلفی که از دیدگاههای مطرحشده دربارهی ایدهی علمدینی ارائه شده، دیدگاه دو تن از موافقان این ایده نیز به اختصار گزارش شده است.
فصل پنجم به مبانی فلسفی علوم انسانی اسلامی پرداخته و در ذیل هرکدام از مبانی پنجگانهی «معرفتشناختی»، «هستیشناختی»، «دینشناختی»، «انسانشناختی» و «ارزششناختی»؛ به اموری اشاره شده است که تأثیری مستقیم در نوع نگاه دانشپژوهان و محققان به علومانسانی دارد و زیرساخت و بنیان علوم انسانی اسلامی را شکل میدهند. البته در این فصل، حتیالامکان، از توضیح، تحلیل و تعلیل مبانی، صرف نظر شده و خوانندگان به منابع تفصیلیتر دربارهی هرکدام از آن مبانی ارجاع داده شدهاند.
فصل ششم، نویسنده ابتدا ضمن بیان اهمیت مسئلهی روش در تمایز علوم، به تأثیرپذیری روش تحقیق از دیدگاههای معرفتشناسانهی محققان میپردازد و سپس به معرفی نظریهی «وحدت روش علمی» و نقد و بررسی ادلهی قائلین این دیدگاه پرداخته و در ادامهی نظریهی «تکثر روشی علومانسانی» را توضیح و دیدگاه اسلامی در این موضوع را تبیین مینماید.
فصل هفتم به تحلیل نقش نظام ارزشی در علومانسانی میپردازد. در این فصل ضمن نقد و رد دیدگاههایی که مدعی عدم تأثیر ارزشها در علومانسانی هستند، نظریهی «تأثیرپذیری علومانسانی از نظام ارزشی» محققان، به تفصیل تبیین شده است. بدین منظور، تأثیر ارزشها در مراحل مختلف تولید علم، اعم از مرحلهی انتخاب موضوع و مسئلهی تحقیق، انتخاب هدف و غایت تحقیق، روند تحقیق و نهایتاً در مرحلهی نتیجهگیری و کاربرد تحقیق مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
فصل هشتم با عنوان «علوم انسانی اسلامی، واقعبینی و آزاداندیشی علمی» نگارنده به دنبال آن است که نشان دهد ایدهی علوم انسانی اسلامی نه تنها منافاتی با واقعبینی و آزاداندیشی علمی ندارد بلکه بدون پذیرش آن نمیتوان از بیطرفی علمی، حقیقتپژوهی و آزاداندیشی سخن گفت. در این فصل با تحلیل برخی از فضایل و رذایل اخلاقی در عرصهی پژوهش، معلوم شده است که فقط در سایهی پایبندی به اخلاق و ارزشهای اسلامی و الهی است که میتوان واقعبینی علمی و آزاداندیشی را تأمین کرد.
و نهایتاً در فصل نهم هشت دلیل از مهمترین ادلهی مخالفان علوم انسانی اسلامی موردبررسی و نقد قرار گرفته است.
ویژگیهای این کتاب
1. تاکنون اندیشمندان و نویسندگان جهان اسلام کتابهای فراوانی دربارهی علمدینی و اسلامیسازی علومانسانی تدوین کردهاند. با وجود این، رویکرد عمدهی آنان معرفی دیدگاهها و احیاناً نقد و بررسی بوده است؛ اما این کتاب سعی کرده ضمن توجه به دیدگاههای موجود ابعاد مختلف علومانسانی را مورد توجه قرار داده و اسلامی بودن علومانسانی را در هرکدام از آنها تشریح و تحلیل کند. به همین دلیل مسائلی چون موضوع، روش، هدف، مبانی، کارکردها و ویژگیهای علوم انسانی اسلامی در مقایسه با علومانسانی غیر اسلامی مورد بحث و تحلیل قرار گرفته است.
2. بیشتر کتابهایی که تاکنون در حوزهی علمدینی نوشته شده است، متمرکز بر اسلامیسازی علومطبیعی بودهاند و به صورت گذرا و ضمنی به مبحث علومانسانی پرداختهاند؛ اما کتاب حاضر اختصاص به بحث علومانسانیِ اسلامی دارد و سعی کرده است همهی مباحث خود را در همین موضوع متمرکز کند و نفیاً یا اثباتاً از ورود به بحث علوم طبیعی اسلامی خودداری کند.
3. این کتاب به عنوان کتابی درسی در زمینهی فلسفهی علوم انسانی اسلامی نوشته شده است و به همین دلیل سعی شده برخی از ویژگیهای شکلی کتاب درسی در آن رعایت شود. به عنوان مثال، در پایان هر فصل هم خلاصه فصل ذکر شده و هم پرسشهایی ناظر به محتوای فصل و هم موضوعاتی برای تحقیق و پژوهش بیشتر محققان و خوانندگان معرفی گردیده است.
4. با توجه به گستردگی مباحث و موضوعات مربوط به علوم انسانی اسلامی و محدودیت کتاب حاضر سعی شده برخی از مباحث یا دیدگاههای مهم در این موضوع در پایان هر فصل و ذیل عنوان «برای پژوهش بیشتر» ذکر شود. تأمل و دقت در این مسائل و مباحث و تحقیق دربارهی آنها میتواند حوزهی اطلاعات و دانش خوانندگان این کتاب را گستردهتر و عمیقتر کند.
5. این کتاب بهجای نظریهمحوری یا مکتبمحوری، اغلب مباحث خود را به صورت مسألهمحور و با نگاهی جامع به مسائل مورد بحث، دنبال کرده است. روشن است که پژوهشهای مسألهمحور نه تنها دشوارترند بلکه اقتضائاتی دارند که بیتوجهی به آنها موجب ناکارآمدی تحقیق خواهد شد. به عنوان مثال، در پژوهشهای مسألهمحور منابع مختلف و دیدگاههای متفاوت باید دیده شوند و صرفاً پاسخها و مسائل ناظر به مسئله مورد نظر انتخاب شود.
6. در این کتاب سعی شده از پراکندهگویی و پرگویی پرهیز و با توجه به مخاطبان ویژه این کتاب، مباحث به صورت کوتاه و گویا بیان و از شرح و تفصیل نظریهها و دیدگاهها و مباحث مطرح شده خودداری شود.
کتاب «مبانی علوم انسانی اسلامی» دارای ۶۲۴ صفحه و در قطع رقعی توسط انتشارات آفتاب توسعه (ناشر آثار مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامی صدرا) در زمستان 1393 منتشر شده است.
موجود در انبار
.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه(نظر) ارسال کنند.
محصولات مرتبط

سبک زندگی اسلامی ایرانی

تحلیل نظری دولت یازدهم

پیش درآمدی بر حکمت هنر اسلامی

تحلیلی بر چارچوب مطالعاتی آینده انقلاب اسلامی ایران

روش شناسی علوم انسانی اسلامی
کتاب روش شناسی علوم انسانی اسلامی نوشته ی حجت الاسلام والمسلمین دکتر احمدحسین شریفی در ۶۳۳ صفحه توسط انتشارات آفتاب توسعه (ناشر مرکز پژوهش های علوم انسانی اسلامی صدرا) در بهمن ماه ۱۳۹۵ منتشر شده است. بخش ذیل از این کتاب را با هم میخوانیم.
مقدمه بحث از روش و روششناسی، یکی از پر جاذبهترین و البته پر مجادلهترین مباحث در میان عالمان علوم انسانی است. تا جایی که بعضاً دوران اخیر را دوران «نبرد روشها»[۱] نامگذاری کردهاند. در دهههای اخیر، صدها کتاب درباره روش و روششناسی نوشته شده است. تحقیقات بسیار گسترده، مفید و کارگشایی در این زمینه صورت گرفته است. با این حال، به نظر میرسد بسیاری از اندیشهها و آثار پدید آمده ابتداییترین شرایط «روش» یعنی «روشنگری»، «وضوح»، «کارآمدی» و «راهبری» را ندارند. گویا «روششناسی» نیز سرنوشت علم منطق، اصول فقه و هرمنوتیک را پیدا کرده است. فلسفه وجودی این علوم نیز این بود که به ترتیب، شیوه درستِ اندیشیدن، روش صحیحِ استنباط و کشف آموزههای دینی و روشِ فهم و تفسیر متن را نشان دهند. اما بعد از مدتی خود آنها اصالت پیدا کردند و افرادی متخصص در این علوم ابزاری شدند و آنقدر بر حواشی و شاخ و برگهای آنها افزودند که فلسفه شکلگیری آنها به فراموشی سپرده شد. «روششناسی» نیز علیرغم آنکه زمان چندانی از پیدایش آن نمیگذرد، به همین سرنوشت مبتلا شده است! افزون بر این، روششناسیهای موجود، در بسیاری از موارد فاصله زیادی با مطلوب دارند. مطلوب ما، در علوم انسانی عبارت است از «تعریف»، «توصیف»، «تبیین»، «تفسیر»، «پیشبینی»، «ارزشیابی» و «جهتدهی یا کنترل» کنشهای انسانی. اگر چنین است روش نیز باید بتواند این مطلوب و خواسته را تأمین کند و باید در خدمت تحقق این اهداف باشد. باید بتواند توصیف صحیح از ناصحیح را نشان دهد؛ در تبیین و سایر مؤلفهها نیز به همین ترتیب. سعی نویسنده در این نوشتار بر آن است که فلسفه روش و روششناسی را در نظر بگیرد و به گونهای مسیر خود را طی کند که اولاً، این نوشتار، برخوردار از ویژگی وضوح باشد و بتواند برای محققان علوم انسانی راهبری کند؛ ثانیاً، در خدمت اهداف و کارکردهای اصلی علوم انسانی باشد. یعنی راهها و روشهای اطمینانبخشی را برای دستیابی به واقعیت در هر یک از مؤلفههای علوم انسانی در اختیار قرار دهد و ثالثاً، در همه بخشها، مبانی و مقاصد و ارزشهای اسلامی را مورد توجه قرار دهد و به تعبیر دیگر، روششناسی علوم انسانی اسلامی را ارائه دهد. امید است که با توفیق الهی، در دستیابی به این اهداف موفق باشد. برخی از مخالفان علوم انسانی اسلامی، تحلیلی از اهداف و کارکردهای علوم انسانی ارائه میدهند که این علوم را محدود به رویکردها و روشهای تجربی میکند و بدین ترتیب محصول مطالعات دانشجویان رشتههای علوم انسانی حتی در اسلامیترین مراکز و مؤسسات و دانشگاهها، چیزی جز نگاه سکولاریستی و ماتریالیستی نخواهد بود! بنابراین، تا نتوانیم روشهای صحیح و واقعیتجویانه و حقیقتپژوهانهای برای توصیف، تبیین، تفسیر و سایر کارکردهای علوم انسانی ارائه دهیم، نمیتوانیم امیدی به تولید علوم انسانی اسلامی یا اسلامیسازی علوم انسانی داشته باشیم. به تعبیر دیگر، یکی از مهمترین ابعاد اسلامیسازی علوم انسانی، داشتن روشهایی است که با آنها بتوان به این مقصود دست یافت. روش، همچون راه میماند. اگر ما میخواهیم به مقصد خاصی برسیم باید راهی را برگزینیم که ما را به آن مقصد برساند و الا اگر آگاهانه یا ناآگاهانه مسیری را برگزینیم که در جهت مقصود ما نباشد، هر چه هم تلاش کنیم و هر اندازه هم در طی طریق جدیت داشته باشیم هرگز به آن مقصود نخواهیم رسید. بنابراین، یکی از مهمترین گامها در تولید علوم انسانی اسلامی برخورداری از روش اسلامی توصیف و تبیین و تفسیر و امثال آن است. روشهای سکولاریستی، محصولی جز علم سکولار پدید نمیآورند؛ همانطور که از روشهای ماتریالیستی نمیتوان انتظاری جز تولید علوم ماتریالیستی داشت. به همین ترتیب، اگر در جستجوی علوم انسانی اسلامی هستیم، باید در همه مراحل علوم انسانی از روشهای هماهنگ با اندیشه و فکر اسلامی استفاده کنیم. ارائه روششناسی اسلامی تعریف، توصیف، تبیین، تفسیر، پیشبینی، ارزشیابی و کنترل، رسالتی است که نوشتار حاضر بر عهده گرفته است. بدون طی این مرحله، نمیتوان به نظریهپردازی اسلامی در علوم انسانی امیدوار بود. همانطور که در ادامه خواهیم گفت، این کتاب هرگز به دنبال روش نظریهپردازی اسلامی در علوم انسانی نیست؛ بلکه رسالت آن تبیین روششناسی علوم انسانی اسلامی است. یعنی میخواهد بر اساس اندیشه و فکر اسلامی، معیارها و ضوابط روششناختی تعریف، توصیف، تبیین، تفسیر و سایر کارکردهای علوم انسانی را تشریح کند. نظریهپردازی، روش و ساز و کار ویژهای میخواهد که انشاءالله در کتابی دیگر به آن خواهیم پرداخت. ساختار کلی کتاب این کتاب در یک مقدمه و چهارده فصل تدوین یافته است. منطق فصلبندی این کتاب را میتوان در تعریف نگارنده از علوم انسانی جستجو کرد. توضیح آنکه از نگاه نگارنده، علوم انسانی علومیاند که به «بررسی کنشهای انسانی انسان» میپردازند. اما این تعریف، مجمل و تا اندازهای ناگویا است. توجه به کارکردهای علوم انسانی و انواع تحلیلهایی که درباره کنشهای انسانی انجام میدهند، فهم دقیقتری از علوم انسانی و به تبع علوم انسانی اسلامی و در نتیجه روششناسی علوم انسانی اسلامی برای ما به ارمغان میآورد. در مجموع میتوان گفت در همه علوم انسانی، هفت کار درباره کنشهای انسانی انسان صورت میگیرد: تعریف، توصیف، تبیین، تفسیر، پیشبینی، ارزشیابی و کنترل یا جهتدهی. فصل اول این کتاب همچون هر کتاب منضبط و ساختارمندی، به تحلیل مفاهیم کلیدی و ذکر کلیاتِ دخیل در مباحث اصلی کتاب میپردازد. در این فصل، ضمن ارائه تعریفی روشن از مفاهیمی همچون روش و روششناسی و معرفی علوم همگن و مرتبط با روششناسی، مراد نویسنده از علوم انسانی و علوم انسانی اسلامی تشریح شده است و در ادامه، رویکردهای سه گانه کمّی، کیفی و ترکیبی در گردآوری دادهها به اختصار بیان شدهاند و همچنین رویکرد منتخب نویسنده در روش داوری در علوم انسانی به طور شفاف بیان شده است. اما با توجه به تفاوت ماهوی کارکردهای هفتگانه علوم انسانی، طبیعتاً هر کدام از آنها از روش خاصی تبعیت میکنند. به تعبیر دیگر، تعریف برای پاسخ دادن به سؤال از چیستی است و این نوع سؤال، روش خاصی برای پاسخگویی میطلبد؛ همانطور که توصیف برای پاسخ دادن به سؤال از چگونگی است و معلوم است که چنین سؤالی را نمیتوان با روشی که سؤال پیشین را پاسخ دادیم، تحلیل کرد؛ زیرا نوع مسأله و موضوع مورد تحقیق است که روش خود را اقتضا میکند. به همین ترتیب، تبیین برای پاسخ دادن به سؤال از چرایی ثبوتی است و تفسیر برای پاسخ دادن به سؤال از چرایی اثباتی. پیشبینی برای پاسخ دادن به سؤال از «چه خواهد شد؟» است و ارزشیابی برای پاسخ دادن به سؤال از بایستگی یا نبایستگی و شایستگی یا ناشایستگی آن کنش خاص است و کنترل برای پاسخ دادن به سؤال از «چه باید کرد؟» است. تنوع این سؤالات، روشهای متنوعی را نیز اقتضا میکند. به همین دلیل، بعد از آنکه در فصل دوم به بررسی و نقد نظریه «ضد روش»، پرداختهایم، به منظور دستیابی به اهداف اصلی این کتاب، در فصل سوم به توضیح و شرح پرسشهای پژوهشی پرداختهایم، و پس از آنکه دیدگاه منطقیان سنتی و روششناسان معاصر را در تقلیل همه پرسشهای پژوهشی ناظر به علوم انسانی به سه پرسش چیستی، چگونگی و چرایی، ناکامل و ناکافی دانستهایم، پرسشهای پژوهشی را در هفت پرسش اصلی زیر خلاصه کردهایم: ۱٫ پرسش از چیستی (ناظر به مقام تعریف)، ۲٫ پرسش از چگونگی (ناظر به مقام توصیف)، ۳٫ پرسش از چرایی (ناظر به مقام تبیین)، ۴٫ پرسش از معنایابی (ناظر به مقام تفسیر)، ۵٫ پرسش از وضعیت آینده (ناظر به مقام پیشبینی)، ۶٫ پرسش از ارزشمندی و خوبی یا بدی، (ناظر به مقام ارزشیابی) و ۷٫ پرسش از چگونگی جهتدهی و کنترل (ناظر به مقام کنترل). از فصل چهارم تا پایان کتاب، بر اساس اندیشه و مبانی فکر اسلامی، به تحلیل و تبیین روششناسی هر کدام از پرسشهای هفتگانه بالا پرداختهایم. غیر از روش کنترل و جهتدهی، که فصل مستقلی را به خود اختصاص نداده است، سایر پرسشهای تحقیق را به تفصیل در فصول مستقلی مورد بحث و بررسی قرار دادهایم. ویژگیهای کتاب یک. در این نوشتار، همچون بسیاری دیگر از آثار خود، کوشیدهام با پرهیز از طرح پیچیده مسائل به بهانه علمی و تخصصی بودن(!)، مطالب را با بیانی ساده و رسا عرضه کنم. البته هرگز نخواستهام دقّت و جامعیت را فدای سادگی و سهولت کنم. دو. تقریباً در همه مباحث و همه فصول سعی شده است دیدگاههای مهمترین و مشهورترین صاحبنظران آن عرصه مورد توجه قرار گیرد و حتی الامکان از آنها استفاده شود. البته روشن است که هر کدام از فصول این کتاب، خود میتواند به عنوان موضوعی مستقل به صورت تفصیلی مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد. و نویسنده هرگز ادعا ندارد که همه مباحث مربوط به آنها را در این کتاب ذکر کرده است! بلکه صرفاً از جهت اهداف این کتاب، مورد توجه قرار گرفتهاند و نه به صورت مستقل. سه. ویژگی دیگر نوشتار حاضر، تطبیقی بودن آن است. در همه بخشهای کتاب کوشیدهام همزمان به اندیشههای مختلف توجه کنم. به همین دلیل، در کنار تبیین اندیشه اسلامی در همه موارد به اندیشههای موجود در میان سایر اندیشمندان، به ویژه اندیشمندان معاصر غربی، نیز توجه داشتهام. چهار. برخلاف برخی از کتابها و نوشتههایی که تماماً ایدههای فیلسوفان غربی را مد نظر قرار داده و هیچ نامی از هیچ اندیشمند مسلمانی در حوزه روششناسی به میان نیاوردهاند، این نوشتار کوشیده است، بر اساس مبانی فکر اسلامی و با توجه به فلسفه و اندیشه اسلامی به تحلیل مسائل روششناسی بپردازد و اصول روششناختی علوم انسانی اسلامی را استخراج نماید. پنج. مدل روششناختی این کتاب، از هیچ نمونه دیگری تقلید و اقتباس نشده است. محصول تجربه شخصی نگارنده و مطالعات فراوان در این حوزه و تلقی خاصی است که نگارنده از کارکردهای علوم انسانی دارد. به گمان بنده، روششناسیهای موجود، نتوانستهاند هدف این دانش را تأمین کنند. زیرا هدف اصلی روششناسی، یافتن راهی برای کشف واقعیت و فهم حقیقت در مسائل مختلف علمی است. در حالی که نوشتههای موجود، چنین هدفی را تأمین نمیکنند. شش. به باور نگارنده، کسی که این کتاب را به دقت مطالعه کند و اصول و آموزههای آن را مورد توجه قرار دهد، محصول اندیشه او در همه بخشهای هفتگانه علوم انسانی، محصولی اسلامی خواهد بود. به تعبیر دیگر، این کتاب به صورت کاربردی نوشته شده است و صرفاً بحثی نظری و تئوریک نیست. به همین دلیل، کوشیدهام با تکیه بر مبانی فکر اسلامی و به صورت کاربردی و عملیاتی، ویژگیهای روششناختی همه ارکان و مؤلفههای علوم انسانی را بیان کنم. حتی به دلیل اهمیت تبیین و تفسیر در علوم انسانی اسلامی، برای توضیح ویژگیهای روششناختی هر کدام از آنها، فصلی جداگانه اختصاص دادهام: فصل هفتم به تحلیل ویژگیهای روششناختی تبیین اختصاص یافته است و فصل دوازدهم نیز به تشریح ویژگیهای روششناختی تفسیر. هفت. تمرکز این کتاب بر مسأله روششناسی علوم انسانی اسلامی بوده است؛ و نه روشهای حل مسأله یا توصیف روشهای رایج در علوم انسانی یا روش تحلیل در علوم انسانی و یا روش نظریهپردازی در علوم انسانی اسلامی. البته با فضل و توفیق الهی، در کتابی مستقل روش نظریهپردازی در علوم انسانی اسلامی را به بحث خواهم گذاشت. هشت. در همه بخشهای کتاب تلاش کردهام، از موضوع اصلی بحث خارج نشوم و از پرداختن به مسائل حاشیهای و مسائلی که نقش چندانی در مسأله اصلی این تحقیق ندارند، پرهیز کردهام. تا جایی که حتی الامکان مثالهای خود را نیز از علوم انسانی و البته از مصادیق و مسائل زنده و واقعی انتخاب کردهام. نه. از دیگر ویژگیهای این کتاب این است که تعریفی شفاف از مقولههایی مثل «توصیف»، «تبیین» و «تفسیر» ارائه کرده است. این مقولهها در روششناسی علوم انسانی هم از اهمیت بالایی برخوردارند و هم بسیار بحثبرانگیزند و هم بعضاً بسیار متشتت و متداخل به کار گرفته شدهاند. بنده کوشیدهام بر اساس منطق و مبانی فکر اسلامی، تعاریفی روشن، دقیق و غیر متداخل از این مقولهها ارائه دهم و در سراسر این نوشتار به آن تعاریف پایبند ماندهام. و آگاهان و اهل فن میدانند که ارائه تعاریفی دقیق از این مقولهها و ارائه مرزبندی شفافی از آنها میتواند خدمت بزرگی به نظریهپردازی و شفافیت اندیشهها داشته باشد. ده. نکته مهم دیگر درباره این کتاب این است که میتوان آن را به عنوان حلقهای واسط میان کتاب «مبانی علوم انسانی اسلامی» و «روش نظریهپردازی در علوم انسانی اسلامی» تلقی کرد. توضیح آنکه نویسنده پیشتر در کتاب «مبانی علوم انسانی اسلامی»، مبانی هستیشناختی، معرفتشناختی، انسانشناختی، دینشناختی و ارزششناختی علوم انسانی اسلامی را به تفصیل مورد بحث و بررسی قرار داده است. افزون بر این، در آن کتاب، بحثی تفصیلی درباره چیستی علوم انسانی و علوم انسانی اسلامی ذکر شده است. در این کتاب، در ادامه تعریف نگارنده از علوم انسانی و علوم انسانی اسلامی و همچنین تحلیلی که از مبانی علوم انسانی اسلامی ارائه دادهام، بر روششناسی کارکردهای مختلف علوم انسانی، بر اساس مبانی اسلامی متمرکز شدهام. یعنی کوشیدهام با تکیه بر فکر و اندیشه اسلامی، روشی معقول برای هر یک از تعریف، توصیف، تبیین، تفسیر، پیشبینی، ارزشیابی و کنترل کنشهای انسانی ارائه دهم. انشاءالله در مرحله سوم باید با تکیه بر آن مبانی و این اصول روششناختی، «روش نظریهپردازی در علوم انسانی اسلامی» را مورد تحلیل قرار دهم. به همین دلیل، برای فهم درست کتاب حاضر، مطالعه کتاب مبانی علوم انسانی اسلامی لازم است. بدون مطالعه دقیق آن کتاب، نمیتوان بهره کافی را از این نوشتار برد.

نظریهپردازی اسلامی در علوم انسانی
نویسنده: حجتالاسلام والمسلمین دکتر احمدحسین شریفی
کتاب روش نظریهپردازی اسلامی در علوم انسانی نوشتۀ حجتالاسلام والمسلمین دکتر احمدحسین شریفی، عضو هیئت علمی مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) پس از انتشار دو کتاب موفقِ مبانی علوم انسانی اسلامی و روششناسی علوم انسانی اسلامی به همت مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامی صدرا منتشر شد. با انتشار این کتاب سهگانۀ دکتر شریفی در حوزۀ فلسفه علوم انسانی اسلامی تکمیل میشود که منبع بسیار خوبی برای تدریس و پژوهش محققان این حوزه است.
در مقدمۀ کتاب بهخوبی دربارۀ اهمیت نظریهپردازی بهعنوان قلۀ فعالیتهای علمی توضیح داده شده است. صعود به این قله هرچند آرمان برنامههای آموزشی و پژوهشی و از مهمترین آمال محققان و اندیشمندان است، توانمندیهای علمی و مهارتی فراوان، ویژگیهای اخلاقی و شخصیتی متمایز و شرایط اجتماعی خاصی را میطلبد. به همین دلیل، در طول تاریخ علمی بشر، صعودیافتگان به این قله اندکشمارند؛ درعینحال، بسیاری از اندیشمندان بهدرستی بر این باورند که در این میان نقش اصلی و بیبدیل در وصول به این قله بر عهدۀ «روش» است. روشی که با عمل به آن بتوان از پیچ و خمها و پستی و بلندیهای موجود در مسیر صعود به این قلۀ مرتفع به سلامت عبور کرد. نقشآفرینی روش در این مسیر بهگونهای است که حتی اگر تواناییها و استعدادهای شخصی و امکانات و شرایط محیطی و اجتماعی همگی فراهم باشند، ولی روشی مطمئن برای وصول به این هدف در اختیار نباشد، احتمال صعود به قله نزدیک به صفر است.
تحقیق بدون روش نهتنها بیفایده، که گمراهکننده است. انسان لنگی که در مسیر صحیح حرکت میکند زودتر از دوندۀ چالاکی که در مسیر انحرافی میرود، به مقصد میرسد. کسی که در مسیر انحرافی پیش میرود، هر اندازه تندتر برود به همان اندازه هم در مسیر اشتباه، جلوتر میرود. اگر روش درست در تحقیق علمی بهکار گرفته شود، تأثیر استعدادهای شخصی بسیار ناچیز خواهد بود. فیلسوف عقلگرای فرانسوی، رنه دکارت (۱۶۵۰-۱۵۹۶) کتاب گفتار در روش درست راهبردن عقل و طلب حقیقت در علوم را با چنین جملاتی آغاز میکند: «میان مردم عقل از هر چیز بهتر تقسیم شده است. چه، هرکس بهرۀ خود را از آن، چنان تمام میداند و حتی مردمانی که در هر چیز دیگر بسیار دیرپسندند، از عقل بیش از آنکه دارند آرزو نمیکنند. گمان نمیرود همه در این راه کج رفته باشند، بلکه باید آن را دلیل بر قوۀ درستِ حکمکردن و تمیزِ خطا از صواب دانست، یعنی خرد یا عقل، طبعاً در همه یکسان است. اختلاف آرا از این نیست که بعضی بیش از دیگران عقل دارند، بلکه از آن است که فکر خود را به روشهای مختلف بهکار میبرند. … چه ذهن نیکو داشتن کافی نیست، بلکه اصل آن است که ذهن را درست بهکار برند».[۱]
بدون آنکه بخواهیم صحت و سقم سخنان دکارت را دربارۀ تساوی آدمیان در بهرهمندی از عقل و خرد قضاوت کنیم، این حقیقتی انکارناپذیر است که بسیاری از موفقیتها و شکستهای علمی، نه معلول کم و زیاد بودن دانش یا بهرهمندی بیشتر یا کمتر از عقلانیت؛ که معلول و محصول استفادۀ درست یا نادرست از روش یا مهارتِ بهکارگیری روشهای درست علمی بوده است. بیثمری و بیهودگی دانش گذشتگان در بخشهایی از طبیعتشناسی، معلول روشهای نادرستی بود که برای حل این مسائل انتخاب کرده بودند. آنان بهجای آنکه به مطالعۀ عینی، تجربی و مشاهدهای طبیعت بپردازند در گوشهای از اتاق خود مینشستند و با تأملات عقلی و محاسبات برهانی میخواستند تعداد افلاک و یا علل و عوامل خسوف و کسوف را کشف کنند! عدم موفقیت آنان، نه معلول کمکاری و نه معلول کماستعدادیشان بود؛ بلکه تنها معلول و محصول روش نادرستی بود که در مطالعۀ چنان مسائلی بهکار میگرفتند.
هرچند دربارۀ ابعاد مختلفی از روش مثل روشهای گردآوری، روش داوری، روش نقد و امثال آن مکتوبات فراوانی داریم، دربارۀ روش نوآوری و نظریهپردازی، کتابها و مقالات اندکشماری در اختیار است. وقتی به عرصۀ علوم انسانی اسلامی وارد میشویم و یا روش نظریهپردازی اسلامی در علوم انسانی را جویا میشویم بیشتر فقر و فقدان منابع معتبر و مفید را احساس میکنیم و دانشجویان و محققان علوم انسانی اسلامی همواره روشی را مطالبه داشتند که بتوان با آن نظریۀ اسلامی را در مسائل علوم انسانی بهدست آورد. بهراستی چگونه و از چه راهی میتوانیم ازنظر علمی مطمئن شویم نظریهای را که به اسلام نسبت میدهیم واقعاً نظریۀ اسلامی است؟ به تعبیر دیگر، آیا راهی مطمئن برای کشف نظریۀ اسلامی در مسائل علوم انسانی وجود دارد یا نه؟ اگر هست، مراحل و مسیر آن به چه صورت است؟
نویسندۀ ارجمند کتاب، پیش از این در کتابهای مبانی علوم انسانی اسلامی و روششناسی علوم انسانی اسلامی بنیانهای اصلی ارائۀ مدلی جدید برای نظریهپردازی اسلامی در علوم انسانی را فراهم کرده است. باجود استقلالی که آن دو کتاب داشته و دارند، به یک معنا مقدمات علمی ورود به این موضوع را نیز فراهم میکنند.
در فصل نخست کتاب توضیحاتی دربارۀ چیستی نظریهپردازی و اهمیت و ضرورت آن ارائه شده و با نیمنگاهی به تعاریف بسیار فراوانی که برای «نظریه» مطرح شده است، سعی شده مقصود از نظریه و نظریهپردازی مشخص شود. به اعتقاد نگارنده نظریه در علوم انسانی عبارت است از گزاره یا گزارههایی کلی و تعمیمپذیر که به توصیف، تفسیر، تبیین، پیشبینی، ارزشیابی یا کنترل مسئلهای از مسائل انسانی میپردازد. البته این گزارۀ کلی و تعمیمپذیر باید ویژگیهایی داشته باشد که در متن کتاب به تفصیل توضیح داده شدهاند.
در سه فصل بعدی بهترتیب سه مدل مشهور و تأثیرگذار در حوزۀ نظریهپردازی بررسی و تحلیل شده است: مدل توماس اسپریگنز که به «نظریۀ بحران» شهرت یافته است، مدل آنسلم استراوس و جولیت کوربین که با عنوان مدل «نظریهپردازی دادهبنیاد» شناخته میشود و مدل شهید سید محمدباقر صدر که با عنوان «روش نظریهپردازی واقعگرایانه» نامگذاری شده است.
به اذعان نویسنده، دلیل انتخاب این سه مدل اولاً، ارزشمندی آنها و قوت و استحکامی است که در آنها مشاهده میشود؛ ثانیاً، تأثیرگذاری آنها و شکلگیری دهها تحقیق علمی با استناد به این مدلها بوده است؛ و ثالثاً، اعتقادی که در میان تعداد زیادی از نویسندگان اسلامی گسترش یافته است مبنیبر اینکه طیکردن جادۀ پژوهش براساس این الگوها میتواند ما را به نظریۀ اسلامی و تولید علم دینی برساند! در بررسی این سه مدل ضمن تأکید بر نقاط قوت هریک از آنها، ضعفها و نقصهای آنها را نیز گوشزد کرده و هیچکدام روشهایی مطمئن برای اکتشاف نظریۀ اسلامی قلمداد نشدهاند و البته در فصل پایانی با بهرهگیری از نقاط قوت هرکدام از این روشها، تلاش شده درصورت امکان روشی کاملتر و بینقصتر برای اکتشاف نظریۀ اسلامی در علوم انسانی ارائه شود.
فصل پنجم به تشریح و تحلیل عوامل زمینهای نظریهپردازی (اعم از عوامل ساختاری، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، روانشناختی و اخلاقی) اختصاص یافته است. مبتنیبر مباحث این فصل تلاش شده ثابت شود اولاً، نظریهپردازی در علوم انسانی در بسترهای خاصی شکل میگیرد و علل و عوامل فردی و اجتماعی نهتنها در تولید نظریه که در کیفیت آن نیز تأثیر میگذارند و ثانیاً، این تأثیرگذاری هرگز نباید در مقام داوری دربارۀ نظریهها نقشآفرین باشد. یک نظریۀ علمی تاحدامکان باید بتواند خود را از وابستگی به شخصیت و فرهنگ نظریهپرداز و همچنین، شرایط محیطی و اجتماعی پیدایش نظریه جدا کند. این کار را میتواند با تبعیت از ضوابط منطقی و عقلی و علمی انجام دهد. به همین ترتیب، در سنجش ارزش یک نظریه و داوری دربارۀ آن باید تعلقات فرهنگی و ارزشی را نادیده گرفت و براساس ضوابط علمی و عقلی به داوری دربارۀ درستی یا نادرستی یک نظریه یا کارآمدی و ناکارآمدی آن پرداخت.
در فصل ششم به بحث از نقش مبانی فلسفی در نظریهپردازی پرداخته شده است. مبانی فلسفی (اعم از مبانی معرفتشناختی، هستیشناختی و انسانشناختی) در ابعاد مختلف نظریهپردازی نقشآفرینی میکنند؛ اولاً، در تعیین روش گردآوری و تحلیل دادهها آثار و پیامدهای خود را نشان میدهند؛ ثانیاً، در تعیین چهارچوب مفهومی نظریه و خلق و ابداع مفاهیم جدید نقش خود را برجای مینهند؛ ثالثاً، در تعیین هدف غایی بهعنوان نقطۀ آرمانی حرکت علمی نظریهپرداز دخالت میکنند؛ و رابعاً، در شکلدهی به مؤلفههای مهم یک نظریه یعنی توصیف، تبیین، پیشبینی و کنترل هرگز نمیتوان مبانی معرفتشناختی و انسانشناختی را نادیده گرفت. افزون بر این، در این فصل نمونههایی واقعی و عینی برای نشاندادن نقشآفرینی مبانی فلسفی در نظریههای سیاسی، روانشناختی و جامعهشناختی ذکر شده است.
فصل هفتم، به بیان ویژگیهای عمومی نظریهپردازان اختصاص یافته است. در این فصل ابتدا به ویژگیهای تقریباً مشترک میان همۀ نظریهپردازان علوم انسانی پرداخته شده است. ویژگیهایی مثل گسترۀ دانش، توانمندیهای شناختی، پایبندی به مبانی نظری، تحمل ابهام و آشفتگی، تحمل بازگشت به عقب، سختکوشی، پرهیز از نگاه عجولانه و داشتن نگاه متأملانه بهعنوان ویژگیهای عمومی نظریهپردازان ذکر شده است. در ادامه نیز ویژگیهای اختصاصی نظریهپردازان دینی بیان شده است. در این راستا به اموری همچون بهرهمندی از نورانیت درونی، حقطلبی، قرآنشناسی، بهرهمندیهای اخلاقی ویژهای که با عنوان قوۀ قدسیه از آنها یاد شده است؛ در کنار داشتن مهارت لازم در ارجاع مسائل به مبانی و لزوم تمرین و ممارست در تفریع فروع پرداخته شده است.
فصل هشتم، به تبیین پیشنیازهای علمی نظریهپردازی اسلامی در دو دستۀ کلی آگاهیهای درونرشتهای و آگاهیهای اسلامی قلمرو علوم انسانی اختصاص یافته است. در بخش آگاهیهای درونرشتهای به ضرورت نظریهشناسی، آگاهی از مرزهای دانش در قلمرو موضوع مورد بحث و آگاهی از مقتضیات عصر اشاره کرده و در بخش آگاهیهای اسلامی به ضرورت آشنایی با مسائلی ازقبیل زبان اسلام، تاریخ و فرهنگ صدر اسلام، قرآن، حدیث و دانشهای حدیثی، دانشهای اسلامی ناظر به روش (منطق، اصول و معرفتشناسی) و همچنین، آشنایی با مبانی نظری اسلامی در حوزههای هستیشناسی، معرفتشناسی، انسانشناسی و ارزششناسی پرداخته شده است.
بالأخره در آخرین فصل با عنوان «روش نظریهپردازی اکتشافی» نویسنده مدل مقبول خود را برای نظریهپردازی اسلامی در علوم انسانی عرضه کرده است. بدین منظور ابتدا اشارهای به مفروضات معرفتشناختی و دینشناختی این مدل شده و سپس فرایند اکتشاف نظریۀ اسلامی در نه گام تشریح شده است. نویسنده معتقد است اگر کسی با دقت این نه گام را طی کند، تاحد معقول و مقبولی و با اطمینان خاطر عالمانهای میتواند محصول پژوهش خود را بهعنوان یک نظریۀ اسلامی عرضه کند. این نه گام عبارتاند از: «تعیین و تبیین موضوع یا مسئلۀ تحقیق»، «گردآوری پاسخهای ارائهشده به مسئلۀ تحقیق»، «تحلیل پاسخهای گردآوریشده»، «جستوجو در منابع و متون اسلامی»، «اعتبارسنجی مستندات گردآوریشده»، «فهم عمیق متون و اطلاعات گردآوریشده»، «عرضۀ محصول کار بر ضوابط اسلامی حاکم بر قلمرو مربوط»، «عرضۀ محصول گام پیشین بر قواعد اسلامی حاکم بر زیست انسانی» و بالأخره «عرضۀ نتایج گردآوریشده از مراحل پیشین بر مقاصد و غایات زیست اسلامی».
[۱]. دکارت، رنه، گفتار در روش درست راهبردن عقل و جستوجوی حقیقت در علوم، ترجمۀ محمدعلی فروغی، ضمیمۀ سیر حکمت در اروپا، ص ۶۰۱٫
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.