.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه(نظر) ارسال کنند.
ابن خلدون
ترجمه و تدوین: دکتر کامیار صداقت ثمر حسینی
ناشر: انتشارات آفتاب توسعه(ناشر آثار مرکز پژوهش های علوم انسانی اسلامی صدرا)
نوبت چاپ: چاپ اول
سال نشر:۱۳۹۲
طراحی جلد: یوسف بهرخ
شمارگان: ۷۰۰ جلد
قیمت: ۱۲۵۰۰ تومان
شابک: isbn:978-964-7867-24-5
محصولات مرتبط
نوسازی آموزش عالی از دیدگاه مقام معظم رهبری

نظریهپردازی اسلامی در علوم انسانی
نویسنده: حجتالاسلام والمسلمین دکتر احمدحسین شریفی
کتاب روش نظریهپردازی اسلامی در علوم انسانی نوشتۀ حجتالاسلام والمسلمین دکتر احمدحسین شریفی، عضو هیئت علمی مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) پس از انتشار دو کتاب موفقِ مبانی علوم انسانی اسلامی و روششناسی علوم انسانی اسلامی به همت مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامی صدرا منتشر شد. با انتشار این کتاب سهگانۀ دکتر شریفی در حوزۀ فلسفه علوم انسانی اسلامی تکمیل میشود که منبع بسیار خوبی برای تدریس و پژوهش محققان این حوزه است.
در مقدمۀ کتاب بهخوبی دربارۀ اهمیت نظریهپردازی بهعنوان قلۀ فعالیتهای علمی توضیح داده شده است. صعود به این قله هرچند آرمان برنامههای آموزشی و پژوهشی و از مهمترین آمال محققان و اندیشمندان است، توانمندیهای علمی و مهارتی فراوان، ویژگیهای اخلاقی و شخصیتی متمایز و شرایط اجتماعی خاصی را میطلبد. به همین دلیل، در طول تاریخ علمی بشر، صعودیافتگان به این قله اندکشمارند؛ درعینحال، بسیاری از اندیشمندان بهدرستی بر این باورند که در این میان نقش اصلی و بیبدیل در وصول به این قله بر عهدۀ «روش» است. روشی که با عمل به آن بتوان از پیچ و خمها و پستی و بلندیهای موجود در مسیر صعود به این قلۀ مرتفع به سلامت عبور کرد. نقشآفرینی روش در این مسیر بهگونهای است که حتی اگر تواناییها و استعدادهای شخصی و امکانات و شرایط محیطی و اجتماعی همگی فراهم باشند، ولی روشی مطمئن برای وصول به این هدف در اختیار نباشد، احتمال صعود به قله نزدیک به صفر است.
تحقیق بدون روش نهتنها بیفایده، که گمراهکننده است. انسان لنگی که در مسیر صحیح حرکت میکند زودتر از دوندۀ چالاکی که در مسیر انحرافی میرود، به مقصد میرسد. کسی که در مسیر انحرافی پیش میرود، هر اندازه تندتر برود به همان اندازه هم در مسیر اشتباه، جلوتر میرود. اگر روش درست در تحقیق علمی بهکار گرفته شود، تأثیر استعدادهای شخصی بسیار ناچیز خواهد بود. فیلسوف عقلگرای فرانسوی، رنه دکارت (۱۶۵۰-۱۵۹۶) کتاب گفتار در روش درست راهبردن عقل و طلب حقیقت در علوم را با چنین جملاتی آغاز میکند: «میان مردم عقل از هر چیز بهتر تقسیم شده است. چه، هرکس بهرۀ خود را از آن، چنان تمام میداند و حتی مردمانی که در هر چیز دیگر بسیار دیرپسندند، از عقل بیش از آنکه دارند آرزو نمیکنند. گمان نمیرود همه در این راه کج رفته باشند، بلکه باید آن را دلیل بر قوۀ درستِ حکمکردن و تمیزِ خطا از صواب دانست، یعنی خرد یا عقل، طبعاً در همه یکسان است. اختلاف آرا از این نیست که بعضی بیش از دیگران عقل دارند، بلکه از آن است که فکر خود را به روشهای مختلف بهکار میبرند. … چه ذهن نیکو داشتن کافی نیست، بلکه اصل آن است که ذهن را درست بهکار برند».[۱]
بدون آنکه بخواهیم صحت و سقم سخنان دکارت را دربارۀ تساوی آدمیان در بهرهمندی از عقل و خرد قضاوت کنیم، این حقیقتی انکارناپذیر است که بسیاری از موفقیتها و شکستهای علمی، نه معلول کم و زیاد بودن دانش یا بهرهمندی بیشتر یا کمتر از عقلانیت؛ که معلول و محصول استفادۀ درست یا نادرست از روش یا مهارتِ بهکارگیری روشهای درست علمی بوده است. بیثمری و بیهودگی دانش گذشتگان در بخشهایی از طبیعتشناسی، معلول روشهای نادرستی بود که برای حل این مسائل انتخاب کرده بودند. آنان بهجای آنکه به مطالعۀ عینی، تجربی و مشاهدهای طبیعت بپردازند در گوشهای از اتاق خود مینشستند و با تأملات عقلی و محاسبات برهانی میخواستند تعداد افلاک و یا علل و عوامل خسوف و کسوف را کشف کنند! عدم موفقیت آنان، نه معلول کمکاری و نه معلول کماستعدادیشان بود؛ بلکه تنها معلول و محصول روش نادرستی بود که در مطالعۀ چنان مسائلی بهکار میگرفتند.
هرچند دربارۀ ابعاد مختلفی از روش مثل روشهای گردآوری، روش داوری، روش نقد و امثال آن مکتوبات فراوانی داریم، دربارۀ روش نوآوری و نظریهپردازی، کتابها و مقالات اندکشماری در اختیار است. وقتی به عرصۀ علوم انسانی اسلامی وارد میشویم و یا روش نظریهپردازی اسلامی در علوم انسانی را جویا میشویم بیشتر فقر و فقدان منابع معتبر و مفید را احساس میکنیم و دانشجویان و محققان علوم انسانی اسلامی همواره روشی را مطالبه داشتند که بتوان با آن نظریۀ اسلامی را در مسائل علوم انسانی بهدست آورد. بهراستی چگونه و از چه راهی میتوانیم ازنظر علمی مطمئن شویم نظریهای را که به اسلام نسبت میدهیم واقعاً نظریۀ اسلامی است؟ به تعبیر دیگر، آیا راهی مطمئن برای کشف نظریۀ اسلامی در مسائل علوم انسانی وجود دارد یا نه؟ اگر هست، مراحل و مسیر آن به چه صورت است؟
نویسندۀ ارجمند کتاب، پیش از این در کتابهای مبانی علوم انسانی اسلامی و روششناسی علوم انسانی اسلامی بنیانهای اصلی ارائۀ مدلی جدید برای نظریهپردازی اسلامی در علوم انسانی را فراهم کرده است. باجود استقلالی که آن دو کتاب داشته و دارند، به یک معنا مقدمات علمی ورود به این موضوع را نیز فراهم میکنند.
در فصل نخست کتاب توضیحاتی دربارۀ چیستی نظریهپردازی و اهمیت و ضرورت آن ارائه شده و با نیمنگاهی به تعاریف بسیار فراوانی که برای «نظریه» مطرح شده است، سعی شده مقصود از نظریه و نظریهپردازی مشخص شود. به اعتقاد نگارنده نظریه در علوم انسانی عبارت است از گزاره یا گزارههایی کلی و تعمیمپذیر که به توصیف، تفسیر، تبیین، پیشبینی، ارزشیابی یا کنترل مسئلهای از مسائل انسانی میپردازد. البته این گزارۀ کلی و تعمیمپذیر باید ویژگیهایی داشته باشد که در متن کتاب به تفصیل توضیح داده شدهاند.
در سه فصل بعدی بهترتیب سه مدل مشهور و تأثیرگذار در حوزۀ نظریهپردازی بررسی و تحلیل شده است: مدل توماس اسپریگنز که به «نظریۀ بحران» شهرت یافته است، مدل آنسلم استراوس و جولیت کوربین که با عنوان مدل «نظریهپردازی دادهبنیاد» شناخته میشود و مدل شهید سید محمدباقر صدر که با عنوان «روش نظریهپردازی واقعگرایانه» نامگذاری شده است.
به اذعان نویسنده، دلیل انتخاب این سه مدل اولاً، ارزشمندی آنها و قوت و استحکامی است که در آنها مشاهده میشود؛ ثانیاً، تأثیرگذاری آنها و شکلگیری دهها تحقیق علمی با استناد به این مدلها بوده است؛ و ثالثاً، اعتقادی که در میان تعداد زیادی از نویسندگان اسلامی گسترش یافته است مبنیبر اینکه طیکردن جادۀ پژوهش براساس این الگوها میتواند ما را به نظریۀ اسلامی و تولید علم دینی برساند! در بررسی این سه مدل ضمن تأکید بر نقاط قوت هریک از آنها، ضعفها و نقصهای آنها را نیز گوشزد کرده و هیچکدام روشهایی مطمئن برای اکتشاف نظریۀ اسلامی قلمداد نشدهاند و البته در فصل پایانی با بهرهگیری از نقاط قوت هرکدام از این روشها، تلاش شده درصورت امکان روشی کاملتر و بینقصتر برای اکتشاف نظریۀ اسلامی در علوم انسانی ارائه شود.
فصل پنجم به تشریح و تحلیل عوامل زمینهای نظریهپردازی (اعم از عوامل ساختاری، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، روانشناختی و اخلاقی) اختصاص یافته است. مبتنیبر مباحث این فصل تلاش شده ثابت شود اولاً، نظریهپردازی در علوم انسانی در بسترهای خاصی شکل میگیرد و علل و عوامل فردی و اجتماعی نهتنها در تولید نظریه که در کیفیت آن نیز تأثیر میگذارند و ثانیاً، این تأثیرگذاری هرگز نباید در مقام داوری دربارۀ نظریهها نقشآفرین باشد. یک نظریۀ علمی تاحدامکان باید بتواند خود را از وابستگی به شخصیت و فرهنگ نظریهپرداز و همچنین، شرایط محیطی و اجتماعی پیدایش نظریه جدا کند. این کار را میتواند با تبعیت از ضوابط منطقی و عقلی و علمی انجام دهد. به همین ترتیب، در سنجش ارزش یک نظریه و داوری دربارۀ آن باید تعلقات فرهنگی و ارزشی را نادیده گرفت و براساس ضوابط علمی و عقلی به داوری دربارۀ درستی یا نادرستی یک نظریه یا کارآمدی و ناکارآمدی آن پرداخت.
در فصل ششم به بحث از نقش مبانی فلسفی در نظریهپردازی پرداخته شده است. مبانی فلسفی (اعم از مبانی معرفتشناختی، هستیشناختی و انسانشناختی) در ابعاد مختلف نظریهپردازی نقشآفرینی میکنند؛ اولاً، در تعیین روش گردآوری و تحلیل دادهها آثار و پیامدهای خود را نشان میدهند؛ ثانیاً، در تعیین چهارچوب مفهومی نظریه و خلق و ابداع مفاهیم جدید نقش خود را برجای مینهند؛ ثالثاً، در تعیین هدف غایی بهعنوان نقطۀ آرمانی حرکت علمی نظریهپرداز دخالت میکنند؛ و رابعاً، در شکلدهی به مؤلفههای مهم یک نظریه یعنی توصیف، تبیین، پیشبینی و کنترل هرگز نمیتوان مبانی معرفتشناختی و انسانشناختی را نادیده گرفت. افزون بر این، در این فصل نمونههایی واقعی و عینی برای نشاندادن نقشآفرینی مبانی فلسفی در نظریههای سیاسی، روانشناختی و جامعهشناختی ذکر شده است.
فصل هفتم، به بیان ویژگیهای عمومی نظریهپردازان اختصاص یافته است. در این فصل ابتدا به ویژگیهای تقریباً مشترک میان همۀ نظریهپردازان علوم انسانی پرداخته شده است. ویژگیهایی مثل گسترۀ دانش، توانمندیهای شناختی، پایبندی به مبانی نظری، تحمل ابهام و آشفتگی، تحمل بازگشت به عقب، سختکوشی، پرهیز از نگاه عجولانه و داشتن نگاه متأملانه بهعنوان ویژگیهای عمومی نظریهپردازان ذکر شده است. در ادامه نیز ویژگیهای اختصاصی نظریهپردازان دینی بیان شده است. در این راستا به اموری همچون بهرهمندی از نورانیت درونی، حقطلبی، قرآنشناسی، بهرهمندیهای اخلاقی ویژهای که با عنوان قوۀ قدسیه از آنها یاد شده است؛ در کنار داشتن مهارت لازم در ارجاع مسائل به مبانی و لزوم تمرین و ممارست در تفریع فروع پرداخته شده است.
فصل هشتم، به تبیین پیشنیازهای علمی نظریهپردازی اسلامی در دو دستۀ کلی آگاهیهای درونرشتهای و آگاهیهای اسلامی قلمرو علوم انسانی اختصاص یافته است. در بخش آگاهیهای درونرشتهای به ضرورت نظریهشناسی، آگاهی از مرزهای دانش در قلمرو موضوع مورد بحث و آگاهی از مقتضیات عصر اشاره کرده و در بخش آگاهیهای اسلامی به ضرورت آشنایی با مسائلی ازقبیل زبان اسلام، تاریخ و فرهنگ صدر اسلام، قرآن، حدیث و دانشهای حدیثی، دانشهای اسلامی ناظر به روش (منطق، اصول و معرفتشناسی) و همچنین، آشنایی با مبانی نظری اسلامی در حوزههای هستیشناسی، معرفتشناسی، انسانشناسی و ارزششناسی پرداخته شده است.
بالأخره در آخرین فصل با عنوان «روش نظریهپردازی اکتشافی» نویسنده مدل مقبول خود را برای نظریهپردازی اسلامی در علوم انسانی عرضه کرده است. بدین منظور ابتدا اشارهای به مفروضات معرفتشناختی و دینشناختی این مدل شده و سپس فرایند اکتشاف نظریۀ اسلامی در نه گام تشریح شده است. نویسنده معتقد است اگر کسی با دقت این نه گام را طی کند، تاحد معقول و مقبولی و با اطمینان خاطر عالمانهای میتواند محصول پژوهش خود را بهعنوان یک نظریۀ اسلامی عرضه کند. این نه گام عبارتاند از: «تعیین و تبیین موضوع یا مسئلۀ تحقیق»، «گردآوری پاسخهای ارائهشده به مسئلۀ تحقیق»، «تحلیل پاسخهای گردآوریشده»، «جستوجو در منابع و متون اسلامی»، «اعتبارسنجی مستندات گردآوریشده»، «فهم عمیق متون و اطلاعات گردآوریشده»، «عرضۀ محصول کار بر ضوابط اسلامی حاکم بر قلمرو مربوط»، «عرضۀ محصول گام پیشین بر قواعد اسلامی حاکم بر زیست انسانی» و بالأخره «عرضۀ نتایج گردآوریشده از مراحل پیشین بر مقاصد و غایات زیست اسلامی».
[۱]. دکارت، رنه، گفتار در روش درست راهبردن عقل و جستوجوی حقیقت در علوم، ترجمۀ محمدعلی فروغی، ضمیمۀ سیر حکمت در اروپا، ص ۶۰۱٫
معنا و مبنای علوم انسانی اسلامی
آیت حق؛ تحلیل و بررسی تشییع تاریخی سپهبـد شهیـد حـاج قاســم سلیمـانی

روش شناسی علوم انسانی اسلامی
کتاب روش شناسی علوم انسانی اسلامی نوشته ی حجت الاسلام والمسلمین دکتر احمدحسین شریفی در ۶۳۳ صفحه توسط انتشارات آفتاب توسعه (ناشر مرکز پژوهش های علوم انسانی اسلامی صدرا) در بهمن ماه ۱۳۹۵ منتشر شده است. بخش ذیل از این کتاب را با هم میخوانیم.
مقدمه بحث از روش و روششناسی، یکی از پر جاذبهترین و البته پر مجادلهترین مباحث در میان عالمان علوم انسانی است. تا جایی که بعضاً دوران اخیر را دوران «نبرد روشها»[۱] نامگذاری کردهاند. در دهههای اخیر، صدها کتاب درباره روش و روششناسی نوشته شده است. تحقیقات بسیار گسترده، مفید و کارگشایی در این زمینه صورت گرفته است. با این حال، به نظر میرسد بسیاری از اندیشهها و آثار پدید آمده ابتداییترین شرایط «روش» یعنی «روشنگری»، «وضوح»، «کارآمدی» و «راهبری» را ندارند. گویا «روششناسی» نیز سرنوشت علم منطق، اصول فقه و هرمنوتیک را پیدا کرده است. فلسفه وجودی این علوم نیز این بود که به ترتیب، شیوه درستِ اندیشیدن، روش صحیحِ استنباط و کشف آموزههای دینی و روشِ فهم و تفسیر متن را نشان دهند. اما بعد از مدتی خود آنها اصالت پیدا کردند و افرادی متخصص در این علوم ابزاری شدند و آنقدر بر حواشی و شاخ و برگهای آنها افزودند که فلسفه شکلگیری آنها به فراموشی سپرده شد. «روششناسی» نیز علیرغم آنکه زمان چندانی از پیدایش آن نمیگذرد، به همین سرنوشت مبتلا شده است! افزون بر این، روششناسیهای موجود، در بسیاری از موارد فاصله زیادی با مطلوب دارند. مطلوب ما، در علوم انسانی عبارت است از «تعریف»، «توصیف»، «تبیین»، «تفسیر»، «پیشبینی»، «ارزشیابی» و «جهتدهی یا کنترل» کنشهای انسانی. اگر چنین است روش نیز باید بتواند این مطلوب و خواسته را تأمین کند و باید در خدمت تحقق این اهداف باشد. باید بتواند توصیف صحیح از ناصحیح را نشان دهد؛ در تبیین و سایر مؤلفهها نیز به همین ترتیب. سعی نویسنده در این نوشتار بر آن است که فلسفه روش و روششناسی را در نظر بگیرد و به گونهای مسیر خود را طی کند که اولاً، این نوشتار، برخوردار از ویژگی وضوح باشد و بتواند برای محققان علوم انسانی راهبری کند؛ ثانیاً، در خدمت اهداف و کارکردهای اصلی علوم انسانی باشد. یعنی راهها و روشهای اطمینانبخشی را برای دستیابی به واقعیت در هر یک از مؤلفههای علوم انسانی در اختیار قرار دهد و ثالثاً، در همه بخشها، مبانی و مقاصد و ارزشهای اسلامی را مورد توجه قرار دهد و به تعبیر دیگر، روششناسی علوم انسانی اسلامی را ارائه دهد. امید است که با توفیق الهی، در دستیابی به این اهداف موفق باشد. برخی از مخالفان علوم انسانی اسلامی، تحلیلی از اهداف و کارکردهای علوم انسانی ارائه میدهند که این علوم را محدود به رویکردها و روشهای تجربی میکند و بدین ترتیب محصول مطالعات دانشجویان رشتههای علوم انسانی حتی در اسلامیترین مراکز و مؤسسات و دانشگاهها، چیزی جز نگاه سکولاریستی و ماتریالیستی نخواهد بود! بنابراین، تا نتوانیم روشهای صحیح و واقعیتجویانه و حقیقتپژوهانهای برای توصیف، تبیین، تفسیر و سایر کارکردهای علوم انسانی ارائه دهیم، نمیتوانیم امیدی به تولید علوم انسانی اسلامی یا اسلامیسازی علوم انسانی داشته باشیم. به تعبیر دیگر، یکی از مهمترین ابعاد اسلامیسازی علوم انسانی، داشتن روشهایی است که با آنها بتوان به این مقصود دست یافت. روش، همچون راه میماند. اگر ما میخواهیم به مقصد خاصی برسیم باید راهی را برگزینیم که ما را به آن مقصد برساند و الا اگر آگاهانه یا ناآگاهانه مسیری را برگزینیم که در جهت مقصود ما نباشد، هر چه هم تلاش کنیم و هر اندازه هم در طی طریق جدیت داشته باشیم هرگز به آن مقصود نخواهیم رسید. بنابراین، یکی از مهمترین گامها در تولید علوم انسانی اسلامی برخورداری از روش اسلامی توصیف و تبیین و تفسیر و امثال آن است. روشهای سکولاریستی، محصولی جز علم سکولار پدید نمیآورند؛ همانطور که از روشهای ماتریالیستی نمیتوان انتظاری جز تولید علوم ماتریالیستی داشت. به همین ترتیب، اگر در جستجوی علوم انسانی اسلامی هستیم، باید در همه مراحل علوم انسانی از روشهای هماهنگ با اندیشه و فکر اسلامی استفاده کنیم. ارائه روششناسی اسلامی تعریف، توصیف، تبیین، تفسیر، پیشبینی، ارزشیابی و کنترل، رسالتی است که نوشتار حاضر بر عهده گرفته است. بدون طی این مرحله، نمیتوان به نظریهپردازی اسلامی در علوم انسانی امیدوار بود. همانطور که در ادامه خواهیم گفت، این کتاب هرگز به دنبال روش نظریهپردازی اسلامی در علوم انسانی نیست؛ بلکه رسالت آن تبیین روششناسی علوم انسانی اسلامی است. یعنی میخواهد بر اساس اندیشه و فکر اسلامی، معیارها و ضوابط روششناختی تعریف، توصیف، تبیین، تفسیر و سایر کارکردهای علوم انسانی را تشریح کند. نظریهپردازی، روش و ساز و کار ویژهای میخواهد که انشاءالله در کتابی دیگر به آن خواهیم پرداخت. ساختار کلی کتاب این کتاب در یک مقدمه و چهارده فصل تدوین یافته است. منطق فصلبندی این کتاب را میتوان در تعریف نگارنده از علوم انسانی جستجو کرد. توضیح آنکه از نگاه نگارنده، علوم انسانی علومیاند که به «بررسی کنشهای انسانی انسان» میپردازند. اما این تعریف، مجمل و تا اندازهای ناگویا است. توجه به کارکردهای علوم انسانی و انواع تحلیلهایی که درباره کنشهای انسانی انجام میدهند، فهم دقیقتری از علوم انسانی و به تبع علوم انسانی اسلامی و در نتیجه روششناسی علوم انسانی اسلامی برای ما به ارمغان میآورد. در مجموع میتوان گفت در همه علوم انسانی، هفت کار درباره کنشهای انسانی انسان صورت میگیرد: تعریف، توصیف، تبیین، تفسیر، پیشبینی، ارزشیابی و کنترل یا جهتدهی. فصل اول این کتاب همچون هر کتاب منضبط و ساختارمندی، به تحلیل مفاهیم کلیدی و ذکر کلیاتِ دخیل در مباحث اصلی کتاب میپردازد. در این فصل، ضمن ارائه تعریفی روشن از مفاهیمی همچون روش و روششناسی و معرفی علوم همگن و مرتبط با روششناسی، مراد نویسنده از علوم انسانی و علوم انسانی اسلامی تشریح شده است و در ادامه، رویکردهای سه گانه کمّی، کیفی و ترکیبی در گردآوری دادهها به اختصار بیان شدهاند و همچنین رویکرد منتخب نویسنده در روش داوری در علوم انسانی به طور شفاف بیان شده است. اما با توجه به تفاوت ماهوی کارکردهای هفتگانه علوم انسانی، طبیعتاً هر کدام از آنها از روش خاصی تبعیت میکنند. به تعبیر دیگر، تعریف برای پاسخ دادن به سؤال از چیستی است و این نوع سؤال، روش خاصی برای پاسخگویی میطلبد؛ همانطور که توصیف برای پاسخ دادن به سؤال از چگونگی است و معلوم است که چنین سؤالی را نمیتوان با روشی که سؤال پیشین را پاسخ دادیم، تحلیل کرد؛ زیرا نوع مسأله و موضوع مورد تحقیق است که روش خود را اقتضا میکند. به همین ترتیب، تبیین برای پاسخ دادن به سؤال از چرایی ثبوتی است و تفسیر برای پاسخ دادن به سؤال از چرایی اثباتی. پیشبینی برای پاسخ دادن به سؤال از «چه خواهد شد؟» است و ارزشیابی برای پاسخ دادن به سؤال از بایستگی یا نبایستگی و شایستگی یا ناشایستگی آن کنش خاص است و کنترل برای پاسخ دادن به سؤال از «چه باید کرد؟» است. تنوع این سؤالات، روشهای متنوعی را نیز اقتضا میکند. به همین دلیل، بعد از آنکه در فصل دوم به بررسی و نقد نظریه «ضد روش»، پرداختهایم، به منظور دستیابی به اهداف اصلی این کتاب، در فصل سوم به توضیح و شرح پرسشهای پژوهشی پرداختهایم، و پس از آنکه دیدگاه منطقیان سنتی و روششناسان معاصر را در تقلیل همه پرسشهای پژوهشی ناظر به علوم انسانی به سه پرسش چیستی، چگونگی و چرایی، ناکامل و ناکافی دانستهایم، پرسشهای پژوهشی را در هفت پرسش اصلی زیر خلاصه کردهایم: ۱٫ پرسش از چیستی (ناظر به مقام تعریف)، ۲٫ پرسش از چگونگی (ناظر به مقام توصیف)، ۳٫ پرسش از چرایی (ناظر به مقام تبیین)، ۴٫ پرسش از معنایابی (ناظر به مقام تفسیر)، ۵٫ پرسش از وضعیت آینده (ناظر به مقام پیشبینی)، ۶٫ پرسش از ارزشمندی و خوبی یا بدی، (ناظر به مقام ارزشیابی) و ۷٫ پرسش از چگونگی جهتدهی و کنترل (ناظر به مقام کنترل). از فصل چهارم تا پایان کتاب، بر اساس اندیشه و مبانی فکر اسلامی، به تحلیل و تبیین روششناسی هر کدام از پرسشهای هفتگانه بالا پرداختهایم. غیر از روش کنترل و جهتدهی، که فصل مستقلی را به خود اختصاص نداده است، سایر پرسشهای تحقیق را به تفصیل در فصول مستقلی مورد بحث و بررسی قرار دادهایم. ویژگیهای کتاب یک. در این نوشتار، همچون بسیاری دیگر از آثار خود، کوشیدهام با پرهیز از طرح پیچیده مسائل به بهانه علمی و تخصصی بودن(!)، مطالب را با بیانی ساده و رسا عرضه کنم. البته هرگز نخواستهام دقّت و جامعیت را فدای سادگی و سهولت کنم. دو. تقریباً در همه مباحث و همه فصول سعی شده است دیدگاههای مهمترین و مشهورترین صاحبنظران آن عرصه مورد توجه قرار گیرد و حتی الامکان از آنها استفاده شود. البته روشن است که هر کدام از فصول این کتاب، خود میتواند به عنوان موضوعی مستقل به صورت تفصیلی مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد. و نویسنده هرگز ادعا ندارد که همه مباحث مربوط به آنها را در این کتاب ذکر کرده است! بلکه صرفاً از جهت اهداف این کتاب، مورد توجه قرار گرفتهاند و نه به صورت مستقل. سه. ویژگی دیگر نوشتار حاضر، تطبیقی بودن آن است. در همه بخشهای کتاب کوشیدهام همزمان به اندیشههای مختلف توجه کنم. به همین دلیل، در کنار تبیین اندیشه اسلامی در همه موارد به اندیشههای موجود در میان سایر اندیشمندان، به ویژه اندیشمندان معاصر غربی، نیز توجه داشتهام. چهار. برخلاف برخی از کتابها و نوشتههایی که تماماً ایدههای فیلسوفان غربی را مد نظر قرار داده و هیچ نامی از هیچ اندیشمند مسلمانی در حوزه روششناسی به میان نیاوردهاند، این نوشتار کوشیده است، بر اساس مبانی فکر اسلامی و با توجه به فلسفه و اندیشه اسلامی به تحلیل مسائل روششناسی بپردازد و اصول روششناختی علوم انسانی اسلامی را استخراج نماید. پنج. مدل روششناختی این کتاب، از هیچ نمونه دیگری تقلید و اقتباس نشده است. محصول تجربه شخصی نگارنده و مطالعات فراوان در این حوزه و تلقی خاصی است که نگارنده از کارکردهای علوم انسانی دارد. به گمان بنده، روششناسیهای موجود، نتوانستهاند هدف این دانش را تأمین کنند. زیرا هدف اصلی روششناسی، یافتن راهی برای کشف واقعیت و فهم حقیقت در مسائل مختلف علمی است. در حالی که نوشتههای موجود، چنین هدفی را تأمین نمیکنند. شش. به باور نگارنده، کسی که این کتاب را به دقت مطالعه کند و اصول و آموزههای آن را مورد توجه قرار دهد، محصول اندیشه او در همه بخشهای هفتگانه علوم انسانی، محصولی اسلامی خواهد بود. به تعبیر دیگر، این کتاب به صورت کاربردی نوشته شده است و صرفاً بحثی نظری و تئوریک نیست. به همین دلیل، کوشیدهام با تکیه بر مبانی فکر اسلامی و به صورت کاربردی و عملیاتی، ویژگیهای روششناختی همه ارکان و مؤلفههای علوم انسانی را بیان کنم. حتی به دلیل اهمیت تبیین و تفسیر در علوم انسانی اسلامی، برای توضیح ویژگیهای روششناختی هر کدام از آنها، فصلی جداگانه اختصاص دادهام: فصل هفتم به تحلیل ویژگیهای روششناختی تبیین اختصاص یافته است و فصل دوازدهم نیز به تشریح ویژگیهای روششناختی تفسیر. هفت. تمرکز این کتاب بر مسأله روششناسی علوم انسانی اسلامی بوده است؛ و نه روشهای حل مسأله یا توصیف روشهای رایج در علوم انسانی یا روش تحلیل در علوم انسانی و یا روش نظریهپردازی در علوم انسانی اسلامی. البته با فضل و توفیق الهی، در کتابی مستقل روش نظریهپردازی در علوم انسانی اسلامی را به بحث خواهم گذاشت. هشت. در همه بخشهای کتاب تلاش کردهام، از موضوع اصلی بحث خارج نشوم و از پرداختن به مسائل حاشیهای و مسائلی که نقش چندانی در مسأله اصلی این تحقیق ندارند، پرهیز کردهام. تا جایی که حتی الامکان مثالهای خود را نیز از علوم انسانی و البته از مصادیق و مسائل زنده و واقعی انتخاب کردهام. نه. از دیگر ویژگیهای این کتاب این است که تعریفی شفاف از مقولههایی مثل «توصیف»، «تبیین» و «تفسیر» ارائه کرده است. این مقولهها در روششناسی علوم انسانی هم از اهمیت بالایی برخوردارند و هم بسیار بحثبرانگیزند و هم بعضاً بسیار متشتت و متداخل به کار گرفته شدهاند. بنده کوشیدهام بر اساس منطق و مبانی فکر اسلامی، تعاریفی روشن، دقیق و غیر متداخل از این مقولهها ارائه دهم و در سراسر این نوشتار به آن تعاریف پایبند ماندهام. و آگاهان و اهل فن میدانند که ارائه تعاریفی دقیق از این مقولهها و ارائه مرزبندی شفافی از آنها میتواند خدمت بزرگی به نظریهپردازی و شفافیت اندیشهها داشته باشد. ده. نکته مهم دیگر درباره این کتاب این است که میتوان آن را به عنوان حلقهای واسط میان کتاب «مبانی علوم انسانی اسلامی» و «روش نظریهپردازی در علوم انسانی اسلامی» تلقی کرد. توضیح آنکه نویسنده پیشتر در کتاب «مبانی علوم انسانی اسلامی»، مبانی هستیشناختی، معرفتشناختی، انسانشناختی، دینشناختی و ارزششناختی علوم انسانی اسلامی را به تفصیل مورد بحث و بررسی قرار داده است. افزون بر این، در آن کتاب، بحثی تفصیلی درباره چیستی علوم انسانی و علوم انسانی اسلامی ذکر شده است. در این کتاب، در ادامه تعریف نگارنده از علوم انسانی و علوم انسانی اسلامی و همچنین تحلیلی که از مبانی علوم انسانی اسلامی ارائه دادهام، بر روششناسی کارکردهای مختلف علوم انسانی، بر اساس مبانی اسلامی متمرکز شدهام. یعنی کوشیدهام با تکیه بر فکر و اندیشه اسلامی، روشی معقول برای هر یک از تعریف، توصیف، تبیین، تفسیر، پیشبینی، ارزشیابی و کنترل کنشهای انسانی ارائه دهم. انشاءالله در مرحله سوم باید با تکیه بر آن مبانی و این اصول روششناختی، «روش نظریهپردازی در علوم انسانی اسلامی» را مورد تحلیل قرار دهم. به همین دلیل، برای فهم درست کتاب حاضر، مطالعه کتاب مبانی علوم انسانی اسلامی لازم است. بدون مطالعه دقیق آن کتاب، نمیتوان بهره کافی را از این نوشتار برد.

منشور فرهنگی انقلاب اسلامی به ضمیمه تبیین مفاهیم اساسی

واقعیت و روش تبیین کنش انسانی در چهارچوب فلسفه اسلامی
کتاب «واقعیت و روش تبیین کنش انسانی در چهارچوب فلسفه اسلامی» نوشتهی دکتر عطاءالله رفیعی آتانی توسط انتشارات آفتاب توسعه (ناشر اختصاصی مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامی صدرا) در ۳۲۸ صفحه منتشر شد. دکتر عطاءالله رفیعی آتانی عضو هیئت علمی دانشکده مهندسی پیشرفت دانشگاه علم و صنعت، رئیس دبیرخانه دائمی کنگره بینالمللی علوم انسانی اسلامی و دبیر علمی چهارمین کنگره است. در مقدمه این کتاب آمده است: در فضای گفتمانی «عقلانیت نوین اسلامی» که برآمده از اقتضائات و نیازهای انقلاب اسلامی است، از یکسو ضرورت تداوم فلسفهی اسلامی در عرصههای اجتماعی و از سوی دیگر ضرورت بازخوانی انتقادی علوم و امور مختلف (از قبیل حکومت، خانواده، هنر و…) از منظر مبانی فلسفی، بهشدت مطرح بوده و هست. گویی این دو ضرورت باید دو روی یک سکه قلمداد شوند. متن پیشرو، حاصل تلاشی است که نگارنده برای پاسخ توأمان به این دو ضرورت، انجام داده است. در پی تلاشهایی که برای تأملات فلسفی در قلمرو علوم انسانی ـ و البته علم اقتصاد به دلیل رشتهی تخصصیام ـ داشتهام، جهان جدیدی در پیش روی ذهن و زبانم گشوده شد. با زندگی در فضای فلسفهی اسلامی ناظر به ضرورت مذکور دریافتم که نامهربانیهای بسیاری، با دلایل و انگیزههای مختلف، صخره عظیم عقلانیت اسلامی که محصول یک انباشت تکاملی تاریخی بوده را از جغرافیای اتکاء نظام جمهوری اسلامی تا حدود زیادی خارج کرده است. برخی آن را یونانی الاصل و برخی عقیم، برخی دیگر، رقیب معارف منصوص دینی و برخی آن را «تاریخ گذشته» قلمداد میکنند و برآنند که بدون اتکاء به آن فلسفه تولید کنند و بعضی دیگر تلاش میکنند تا آن را فقط برای تبیین الهیات و کلام مصطلح بکار گیرند، بخش عمده باورمندان به مبناگروی در علوم و امور مختلف نیز برآنند که میراث فلسفه اسلامی برای انجام چنین وظیفهای ناتوان است و باید دست به کار تولید فلسفهای دیگر شد (یکی از نقدهای اساسی که نگارنده همواره به پژوهشگران این عرصه داشته آن است که خود تلاش میکنند تا بدون اتکاء جدی به فلسفهی اسلامی در این حوزههای نوپدید با تولید فلسفهای جدید! نظریهپرداری کنند) و… نگارنده به هدف حل مسئله علوم انسانی در ایران خود را به دریای مواج و گهربار فلسفه اسلامی سپرد و دریافت که گوئی اساساً فلسفه اسلامی، فلسفه علوم انسانی، فلسفه تحول و… بوده است. مگر نه آنکه صورت اخیر و کاملتر فلسفه اسلامی ـ حکمت صدرائی ـ بر مدار صیرورت وجودی انسان تولید و تنظیم شده است؟ و بالاتر از آن بر این باورم که فلسفه اسلامی به ویژه حکمت صدرائی از آن رو که محصول سازگار همه منابع معتبر شناخت از نظر اسلام است که در پاسخ به پرسشهای فلسفی و در نتیجه بنیادی برای سایر علوم سامان یافته، دقیقاً فلسفه فقه نیز خواهد بود و بر همین اساس است که نظام جامع، واحد و سازگار عقلانیت اسلامی شکل میگیرد، نظامی که با تداوم اجتماعی در روزگار ما و به اقتضاء نیازهای انقلاب اسلامی به تولید عقلانیت نوینی منجر خواهد شد و نیز بر این باورم حال که در قلمرو علوم و امور مختلف بدون پاسخ به پرسشهای فلسفی نمیتوان گامهای بعدی را برداشت، تولید مبانی فلسفی هم وزن میراث فلسفی موجود، عمری به درازای شکلگیری و تکامل فلسفه اسلامی نیاز دارد. البته این باور اساسی به معنای آن نیست که روند تکاملی نظریهپردازی در فلسفه اسلامی و نیز نقد آن باید متوقف شود، پیداست که اگر گذشتگان ما چنین میاندیشیدند ما اکنون چنین دستاورد فاخری را شاهد نبودیم… آنچه که در پیش روی شماست ویراست نخست فلسفه علوم انسانی در چارچوب فلسفه اسلامی است (متنی که سعی شده پر استناد به میراث فلسفه اسلامی ـ حتی به نحو نامتعارفی حاوی نقل قولهای مستقیم متعددی ـ باشد، تا براستی به معنای تداوم فلسفه اسلامی باشد). در گام بعدی این متن هم به لحاظ کمیت و هم کیفیت ارتقاء پیدا خواهد کرد و به یاری خدای بزرگ با عنوان فلسفه علوم انسانی اسلامی منتشر خواهد شد.
این کتاب دارای چهار فصل اساسی است: فصل نخست به معرفی روش تولید فلسفه علوم انسانی مبتنی بر فلسفه اسلامی اختصاص دارد. در فصل دوم با این مبنا که موضوع محوری علوم انسانی، کنش انسانی است، به نحو کاملی واقعیت نحوه شکلگیری کنش انسانی در چهارچوب فلسفه اسلامی توضیح داده شده است. در فصل سوم و چهارم به ترتیب گزارههای هستیشناسانه و روششناسانهی برآمده از تبیین انجام گرفته در فصل پیشین، فهرست شدهاند. گزارههائی که نقش فروض بنیادین را برای نظریات علوم انسانی ایفاء میکنند. بنابراین، منطقاً باید مبتنی بر یافتههای این پژوهش، نظریهی اقتصاد اسلامی و نظریه سیاست اسلامی و نظریه مدیریت اسلامی و… ارائه شوند، که البته به شرط تداوم حیات و امداد الهی و اولیا کرامش، در آینده تقدیم خواهد شد.
این متن از روزنخست تولدش تاکنون در چهار چوب درس فلسفه مدیریت در دوره دکترای مدیریت دانشگاه علامه طباطبایی و دانشگاه علم و صنعت و نیز درس فلسفه علم دورهی دکترای سیاستگذاری و فناوری در دانشگاه علم و صنعت و نیز درس توسعه در دورهی دکترای مدیریت تکنولوژی دانشگاه علم و صنعت و دانشگاه بین المللی المصطفی (ص) و نیز سالیانی در جمع برخی از طلاب و فضلای جوان حوزه علمیه قم و … در کنار منابع دیگر مورد بحث و گفتوگوی درسی و تدریس قرار گرفته است. شنیدن، نقد کردن و پرس و جو کردن دانشجویان و طلاب در این دورهها بر پختگی متن افزود. از این بابت بسیار مدیون آنها هستم، البته اگرخلاف عرف نبود از تک تک آنها در این مقدمهی مختصر نام میبردم. در پایان وظیفه خودم میدانم تا از همکاران توانمند و دلسوزم در مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامی صدرا به ویژه رئیس محترم مرکز و دبیرخانه کنگره بینالمللی علوم انسانی اسلامی به خاطر همه همراهیهایشان در به ثمر رسیدن این اثر، سپاسگزاری نمایم. پیداست که تکمیل و تکامل متن پیشرو به دلایل مختلف از جمله بضاعت نگارنده و نیز اهمیت موضوع به شدت به اصلاحات و انتقادات پیشنهادی و راهنماییهای خوانندگان اندیشمند وابسته است. سخت چشم در راهم …
و من الله التوفیق رمضان ۱۴۳۸ ق خرداد ۱۳۹۶ ش عطاا…رفیعی آتانی

بنیانهای فکری جامعهشناسان غرب و متفکران اجتماعی اسلامی
نیانهای فکری جامعهشناسان غرب و متفکران اجتماعی اسلامی
نویسندگان:
دکتر سید سعید زاهد زاهدانی
مریم مؤمنی
نویسنده معتقد است علم پدیدهای فرهنگی است. هر فرهنگ مبانی فکری و بنیادی یا بهعبارتی، جهانبینی و جهانشناسی مربوط به خود دارد؛ ازاینرو، نمیتوان علم را جدای از این مبانی فکری و فرهنگی تصور و ارزیابی کرد. همۀ عقلای عالم در این موضوع اتفاقنظر دارند که ورود هر نوع پیشداوری در دریافت واقعیت مذموم و نکوهیده است، اما این بدان معنی نیست که گرایشهای فرهنگی در تولید علوم دخالتی ندارند. گرایشها و بینشهای فرهنگی بر مبانی هر علمی حاکمیت دارند و در حوزۀ علوم انسانی و اجتماعی این امر بسیار واضح و روشنتر است. نوع جهانبینی و جهانشناسی در نوع تولید علم اثرِ مستقیم و غیرمستقیم دارد. این امر بهویژه در علم جامعهشناسی بسیار گسترده قابلملاحظه است.
به اعتقاد نویسنده اندیشمندان مختلف این رشته با نوع جهانبینی و جهانشناسی خود به تولید نظریه پرداختهاند؛ ازاینرو، تنوع بسیار وسیعی در نظریات جامعهشناسی به چشم میخورد. برای مثال نظریهپردازان کلاسیک جامعهشناسی که همگی به تفسیر و تحلیل حادثۀ بسیار مهم و فراگیر ظهور، بقا و آیندۀ تمدن مدرن پرداختهاند، براساس مبانی فکری خود تحلیلهای گوناگونی ارائه کردهاند. این تحلیلها بهگونهای با هم متفاوت است که گاهی ضدیت و تضاد عمیقی را نشان میدهد و موضعگیریهای بسیار متباینی را براساس خود به کارگزاران اجتماعی تکلیف میکند؛ برای مثال مکاتب سرمایهداری و مارکسیستی. هرچند بهرهمندی از یک زمینۀ فرهنگی وجه تشابهاتی را در نظریات نشان میدهد، در همان یک فرهنگ هم تنوع نظریهپردازیها بهگونهای است که اختلافنظرها و موضعگیریهای عمیقی را بهدنبال خود میآورد. برای مثال بین سنت اروپایی و امریکایی در این رشته اختلافات چشمگیری وجود دارد و در هریک از این دو سنتِ گفتهشده باز اختلافاتی مشاهده میشود. مثلاً بین جامعهشناسی آلمان، فرانسه و انگلستان در اروپا تفاوتهای روشنی قابل مشاهده است.
در غرب که همۀ اندیشمندان بر اصولی مانند دنیاگرایی (سکولاریسم)، انسانگرایی (هیومنیزم)، عملگرایی (پراگماتیزم) و دیگر گرایشها و بینشهای مشترک جهانبینی تمدنِ مدرن توافق نظر دارند، چنین اختلافاتی مشاهده میشود. حال چگونه میتوان انتظار داشت که وقتی جهانبینی و جهانشناسی تفاوت گستردهتری داشته باشند اختلافنظر در نوع نگاه جامعهشناختی رخ ننماید؛ ازاینرو است که امروزه بحثهای زیادی دربارۀ جامعهشناسی اسلامی و تفاوتهای آن با جامعهشناسی متداول در جریان است و اندیشمندانی با نظریهپردازیهای خود این اختلافات را بهطور گستردهای به ظهور رساندهاند.
نویسنده برمبنای همین رویکرد نتیجه گرفته است که در صحنۀ سیاسی جهان امروز دو فرهنگ سکولار غرب و فرهنگ اسلامی درمقابل هم صفآرایی کردهاند. این اختلافات بهحدی جدی شده است که جنگهای خونینی بهویژه در منطقۀ غرب آسیا که مرکز و زادگاه فرهنگ اسلامی است به تحریک و دست عاملان فرهنگ غرب شکل گرفته و در جریان است. سیاستمداران این دو حوزۀ فکری هریک براساس مبانی فکری خود به توجیه عملکرد خویش میپردازند و هریک با موضعگیریهای خرد و کلان خود انتظار غلبه بر دیگری دارند. اما پرواضع است که غلبه از آن کسانی است که قدرت تحلیل بالاتری از اوضاع واقعی در کوتاهمدت و در بلندمدت داشته باشند؛ کسانی که با علم و جوهرۀ آن آشنایی دارند بهخوبی میدانند که این قدرت تحلیل وابسته به نوع علوم انسانی و اجتماعی بهطور اعم و جامعهشناسی، بهعنوان علمی که در دو حیطۀ خرد و کلان نظر دارد، بهطور اخص است. همانطور که گفته شد نوع علوم و بهخصوص علوم انسانی و اجتماعی وابسته به نوع جهانبینی و جهانشناسی فرهنگ حاکم بر فرد و جامعه است. جالب است که هر دو طرف بهعلت باور به جهانبینی و جهانشناسی خود تحلیل و تبیین یکدیگر را نمیپذیرند و هریک براساس تفسیر خود از وقایع به موضعگیری میپردازند. مسلماً آینده عملاً نشان خواهد داد که حق با کدام طرف است.
کتاب حاضر با چنین مبنا و رویکردی تدوین شده است. در این کتاب هدف نویسنده بررسی مبانی جهانبینی و جهانشناسی اندیشمندان جامعهشناسی تمدن سکولار غرب و تمدن اسلامی است تا از این رهگذر اختلافات زیربنایی و روبنایی این نظریهپردازان شناخته شود.
نویسنده معتقد است برای تدوین علوم اجتماعی لازم است تعریف مشخصی از چهار مفهوم مقدماتی داشته باشیم. این چهار مفهوم عبارتاند از: نظام تکوین، تاریخ، جامعه و انسان. بدون توجه به این چهار مفهوم نمیتوان در زمینۀ علوم اجتماعی نظریهپردازی کرد.
ابتدا تعریفی اجمالی از این چهار مفهوم ارائه شده تا با درنظرگرفتن آنها نوع نگاه هریک از اندیشمندان به این چهار مفهوم مشخص شود. پرداختن به تعریفی دقیق و مبسوط از این مفاهیم میتواند ما را از تحلیل جداگانۀ هریک از آنان از دیدگاه نظریهپردازان مختلف بازدارد.
تعریف خاص از نظام یا عالم تکوین یعنی به نظر قائل به آن، جهان چگونه پدید آمده است و چه سرانجامی خواهد داشت. بدون توجه به این مفهوم نمیتوان تصوری از طبیعت و جامعه و آنچه در آنها میگذرد داشت. دومین مفهوم کلانی که باید تصوری از آن داشت تا به مفهوم روشنی از انسان و جامعه رسید تاریخ است؛ انسان چگونه بهوجود آمده و اجتماعات چگونه شکل گرفتهاند و چه سرنوشتی تا به امروز بر آنان گذشته است؟ مفهوم جامعه در زمینۀ آن نظام تکوین و در آن تاریخ تعریف میشود. البته پرواضح است که برای محقق اجتماعی، جامعه باید تعریفی مشخص داشته باشد. برای مثال پاسخ به سؤالاتی نظیر سؤالات زیر باید روشن باشد تا بتوان به جامعهشناسی پرداخت؛ جامعه چگونه تشکیل میشود؟ وجود آن اجباری است یا اختیاری؟ و عوامل اصلی تعیینکنندهاش کداماند؟ وجود جامعه اصیل است یا فرد؟ درنهایت، متفکر اجتماعی باید تعریف مشخصی از انسان داشته باشد تا بتواند از اجتماع و آنچه در آن میگذرد تبیین معقولی ارائه کند.
علاوهبر تفاوت در تعریف، نحوۀ برقراری ارتباط بین این مفاهیم هم میتواند محل اختلاف باشد؛ بنابراین، از جهت مفهومشناسی و نوع برقراری ارتباط بین این مفاهیم لازم است به نظریههای مختلف توجه شود و اختلافاتشان روشن شود؛ بهاینترتیب، میتوان در محدودۀ این چهار مفهوم جهانشناسی و جهانبینی هریک از نظریهپردازان را بررسی و علت و میزان اختلاف بین آنان را مشخص کرد.
نظریهپردازان مختلف اجتماعی تعاریف گوناگونی از این مفاهیم دارند و علت اختلاف در نظریۀ آنان همین اختلافها است. توافق در تعاریف کلان میزان تشابه نظریههای تحت شمول آنان را بیشتر میکند. گفتنی است که چهار مفهوم ذکرشده (نظام تکوین، تاریخ، جامعه، انسان) بهترتیب از کلان به خرد سیر میکنند؛ ازاینرو، میتوان گفت که در یک منظومۀ فکری تعریف از تاریخ با تعریف از نظام تکوین، تعریف از جامعه با تعریف از تاریخ و تعریف از انسان با تعریف از جامعه قید میخورد؛ بهعبارت دیگر، تعریف از نظام تکوین کلیتر از تاریخ، تعریف از تاریخ کلیتر از جامعه و تعریف از جامعه کلیتر از تعریف انسان است.
در این تحقیق از بین نظریهپردازان مشهور کلاسیک جامعهشناسی به کارل مارکس، امیل دورکیم، ماکس وبر و جرج زیمل و از جامعهشناسان مشهور معاصر به بلومر، پارسونز، شوتس، فوکو، دریدا، بودریار، هابرماس، بوردیو، و گیدنز پرداخته شده است. شایان ذکر است که شاید امروزه برخی در دستهبندی خود مثلاً بلومر و پارسونز را ازجمله جامعهشناسان کلاسیک قلمداد کنند. در اینجا جداسازی یادشده فقط برای تفکیک فصلهای کتاب صورت گرفته است و بر سر اصالت آن مناقشه نیست. از نظریهپردازان و متفکران اجتماعی اسلامی دربارۀ فارابی، ابنخلدون، شهید صدر، علامه طباطبایی، شهید مطهری، آیتالله مصباح یزدی، آیتالله جوادی آملی و مرحوم آیتالله سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی مطالبی آمده است. هرچند در این میان هم میتوان اسامی دیگری را به این لیست اضافه کرد.
علاوهبر اندیشمندان یادشده، در بخش دیگری به بررسی متفکران مسلمانی که در غرب و یا فضای تمدن مدرن زندگی میکنند نیز پرداخته شده است. به اعتقاد نویسنده مشی لیبرالیسم غربی به همۀ انواع اندیشهها در کنار هم اجازۀ بروز میدهد. همۀ اندیشهها میتوانند مثل کتابهای یک کتابخانه در کنار هم قرار گیرند. البته جریان حاکم اجتماعی است که از بین این کتابها گزینش میکند و آن را که میخواهد و به همان نحوی که میخواهد، میخواند و استفاده میکند. در ضمن خود اندیشمندانی که در خردهفرهنگ اسلامی واقع در فرهنگ غرب تنفس میکنند نیز در چنین فضایی و در ربط با همین نوع از فرهنگ غالب اجتماعی، اندیشهورزی میکنند و مطالب خود را ارائه میدهند؛ ازاینرو، به هر صورت، تأثیر فضای اجتماعی بر اندیشه، خود را نشان میدهد. در این کتاب دربارۀ چهار تن از متفکران مسلمان ساکن در غرب هم مطالعه شده تا مشخص شود به چه میزان زمینۀ اجتماعی فرهنگ غالب فکر آنان را تحتتأثیر خود قرار داده است. مقایسۀ این نظریهپردازان با نظریهپردازان ساکن در زمینۀ اجتماعی کشورِ با فرهنگ اسلامی ایران خود خالی از لطف نیست.
مبنای نویسنده در انتخاب اندیشمندان بررسیشده در این کتاب، تفاوتشان با یکدیگر و نقش نسبتاً مؤثری است که در اندیشهپردازی انسانی و اجتماعی داشتهاند. به نظر میرسد که هریک از این اندیشمندان مبنای فکری مستقلی نسبتبه دیگران دارند و خود سبک و مذاق متفاوتی در مقایسه با سبکهای دیگر دارند. برخی از جامعهشناسان بیان بسیار روشنی از این چهار مفهوم دارند. برای مثال اسپنسر در مفهوم تکوین آشکارا پیرو داروین است، یا آگوست کنت در بیان مراحل گذشته بر تاریخ آشکارا عقل و اندیشه را معیار تطور اجتماعی میداند. از انتخاب این اندیشمندان اجتماعی برای این مطالعه پرهیز شده با این استدلال که وقتی این کتاب، بهویژه توسط دانشجویان رشتۀ جامعهشناسی خوانده میشود بهراحتی بتوانند موضع اینگونه از جامعهشناسان را در نظریهپردازی اجتماعیشان تشخیص دهند؛ ازاینرو، جامعهشناسانی انتخاب شدهاند که هم صاحب سبک باشند و هم درک موضعشان از چهار مفهوم اصلی تحقیق نیاز به کمی کنکاش علمی داشته باشد.
شایان ذکر است متفکرین اجتماعی اسلامی یا مسلمان یادشده هیچکدام تاکنون ـ حتی آنان که در قید حیات هستند ـ بهمعنای علم تجربی، متن جامعهشناسی مکتوبی از خود ارائه ندادهاند. برخی بیشتر فلسفی اندیشیدهاند و برخی دیگر به علوم تجربی نزدیکتر شدهاند. در هر صورت، ازآنجاکه تفکر اجتماعی همۀ آنان میتواند زمینهساز شروع حرکت به سمت نوعی از جامعهشناسی تجربی باشد، موردتوجه قرار گرفتهاند. بسیاری از دانشجویان جامعهشناسی اسلامی با استناد به اندیشۀ این متفکران در تولید جامعهشناسی تجربی اسلامی تلاش دارند؛ ازسوی دیگر، باتوجه به اینکه تحقیق ما درواقع دربارۀ کلیات فلسفی و زیربنایی علم تجربی جامعهشناسی است به اندیشمندان غربی هم، که علم تجربی جامعهشناسی را ارائه دادهاند، از زاویۀ این کلیات مینگریم؛ بهعبارت دیگر، این تحقیق در مقدمات و زیربناهای کلی و فلسفی جامعهشناسی کنکاش میکند و نقطۀ آغاز حرکت بهسوی جامعهشناسی سکولار و اسلامی را نقطۀ تمرکز خود قرار داده است؛ درواقع، موضوع این کتاب اختلافات مبنایی جامعهشناسی سکولار با جامعهشناسی اسلامی ـ که تصور میشود إنشاءالله در آیندهای نهچندان دور توسط اندیشمندان اسلامی تدوین خواهد شد ـ را بررسی کرده است.
در فصل اول این کتاب به معرفی اختلافات موجود در بنیانهای فکری نظریههای اجتماعی ارائهشده توسط برخی از جامعهشناسان کلاسیک که نام آنان آمد، پرداخته شده است. در این فصل اختلاف رویکردهای ارائهشده در هریک از این مفاهیم و نحوۀ برقراری ارتباط بین آنان تشریح شده که منجربه اختلاف در نظریهپردازیشان شده است. فصل دوم به مبانی فکری نظریهپردازان جامعهشناسی مدرن و پستمدرن اختصاص یافته و در انتهای این فصل جمعبندی این مفاهیم و گونههای آن در مجموعۀ جامعهشناسی غرب ارائه شده است. فصل سوم به معرفی دیدگاه اندیشمندان اسلامی با توجه به این چهار مفهوم میپردازد. با تکمیل فصلهای اول، دوم و سوم و بررسی مبانی کلی نظریات مختلف جامعهشناسی در جامعهشناسی غرب و در اندیشۀ متفکرین اسلامی، زمینه برای ارائۀ یک مطالعۀ تطبیقی از این دو نوع نگاه فراهم میشود. فصل چهارم اندیشمندان مسلمانی را بررسی میکند که در زمینۀ فرهنگ و تمدن غرب با مبانی اسلامی اندیشهورزی کردهاند. فصل نتیجهگیری یعنی فصل پنجم، نگاه تطبیقی بین مبانی فکری جامعهشناسی محصول تمدن مدرن را با مبانی کلی تفکر اجتماعی منبعث از اندیشۀ متفکران اسلامی عرضه میدارد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.